هر چند دانمت مهر ای نازنین نباشد
اما روا به عاشق پیوسته کین نباشد
هر کس نکرد قبله محراب ابرویت را
شک نیست اینچنین کس اهل یقین نباشد
چشمت که خواند آهو آهو نه شیر گیرد
زلفت که گفت نافه در نافه چین نباشد
ریزد همی کلامت شهدی به کام جان ها
حقا که این حلاوت در انگبین نباشد
با لعل روح بخشت کوثر طمع ندارم
با عارض تو کارم با حور و عین نباشد
بادا حرام بر من دیدار روی خوبان
از حسن اگر مرادم حسن آفرین نباشد
با ما مشو مصاحب گر اهل عقل و دینی
در کوی عشق صحبت از عقل و دین نباشد
گر جای باده ساقی ریزد بساغرم خون
نوشم بجان که دانم قسمت جز این نباشد
از چیست میکند جای اندر خزینهٔ دل
گر گفته ات صغیرا در ثمین نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف و احساسات عاشقانه پرداخته و تأکید دارد که حتی اگر محبوب نسبت به عاشق مهر و محبت نداشته باشد، همچنان جایز نیست که عاشق نسبت به او کینهای داشته باشد. شاعر به زیباییهای محبوب اشاره کرده و میگوید که سزاوار عشق و احترام است. او همچنین به اهمیت درک و احساس در عشق و بیفایده بودن عقل و دین در مواجهه با عشق حقیقی اشاره میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که عشق حقیقی و زیبایی محبوب فراتر از هر چیز دیگر است و ارزشمندتر از تمام لذتهای دنیوی است.
هوش مصنوعی: با اینکه میدانم عشق تو برای من نخواهد بود، اما چه جای آن دارد که به عاشق همیشه کینه ورزید؟
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و جذابیت ابروهای تو توجه نکند، مشخص است که فردی نیست که به حقایق و اطمینان قلبی دست یافته باشد.
هوش مصنوعی: چشمانت که به من نگاه کند، شجاعت و قدرتی مانند شیر پیدا نمیکنم. زلفهایت هم به من میگویند که در این زیبایی وجود ندارد که بتوانم آن را با دیگر زیباییها مقایسه کنم.
هوش مصنوعی: کلام تو همچون شهدی شیرین و دلپذیر است که جانها را سیراب میکند، به راستی این شیرینی در عسل هم یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: من به لطف و رحمت تو نیاز دارم و به زیبایی و خوشبویی چهرهات دلبستهام، نه به بهشت و وعدههای آن.
هوش مصنوعی: اگر دیدار چهره زیباها برای من حرام باشد، این به خاطر آن است که اگر هدف من عشق به زیبایی نباشد، پس این زیبایی ارزش دیدن ندارد.
هوش مصنوعی: با ما دوست نشو، چون اگر اهل عقل و دین هستی، در مسیر عشق بحث از عقل و دین معنا ندارد.
هوش مصنوعی: اگر ساقی به جای شراب، خونم را بریزد، با کمال میل آن را مینوشم، چرا که میدانم سرنوشتم جز این نیست.
هوش مصنوعی: از چه چیزی در دل خود گنجینهای میسازد، وقتی که گفتهات بدون ارزش و کوچک باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مکن چنینها ای جان چنین نباشد
غم قصد جان ما کرد گفتا خود این نباشد
غم خود چه زهره دارد تا دست و پا برآرد
چون خردهاش بسوزم گر خرده بین نباشد
غم ترسد و هراسد ما را نکو شناسد
[...]
گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد
ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد
گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی
صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد
لعل است یا لبانت، قند است یا دهانت
[...]
این حسن و آن لطافت در حور عین نباشد
وین لطف و آن حلاوت در ترک چین نباشد
ماهی اگر چه مه را بر روی گل نروید
جانی اگر چه جان را صورت چنین نباشد
از جان و دل فزونی وز آب و گل برونی
[...]
مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد
این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد
با انگبین لبت را سنجیدهام مکرر
شهدی که در لب تست در انگبین نباشد
قومی به فکر مشغول قومی بدین گرفتار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.