عدد صدراعظم ار خواهی
هست بیشک هزار و سیصد و پنج
نود و یک پس از هزار و دویست
عدد نام اوست در فرهنج
صدراعظم شد اندرین تاریخ
آنکه ویرانهها از او شد گنج
چون فزائی براین عدد ده و چار
صدراعظم شود به فکر بسنج
یعنی از لطف چارده معصوم
یافت این منصب نکو بیرنج
چشم بختش نبیند از ایام
جز بگیسوی بار پیچ و شکنج
هر دو خصم افکنند و میدان تاز
فارس رزم و مهره شطرنج
لیک آن غازی است و این بازی
آن بود معجز این بود نیرنج
اختصاصش ز هر کسی است چنانک
ذوق عشق از خمار بذرالبنج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهر مفگن برین سرای سپنج
کین جهان پاک بازیی نیرنج
نیک او را فسانه واری شو
بد او را کمرت سخت بتنج
آن صنم را ز گاز و ز نشکنج
تن بنفشه شد و دو لب نارنج
مست گردد چو پیل با یک و پنج
نقل سازد ز نارسیده ترنج
نیک و بد نفع و ضر و راحت ورنج
کز تو بگذشت در سرای سپنج،
تو دهی بی میانجی آنرا گنج
که نداند ستاره هفت از پنج
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.