از حسرت لعلی که در او آب حیاتست
مردیم و بسی عقل در این واقعه ماتست
بر چشمه حیوان دلم از زلف تو پی برد
با لعل تو ارزد ره اگر بر ظلماتست
ز اشعار من آنانکه لب اندر لب یارند
دانند که شیرینی از آن کان نباتست
از انبته الله نباتاً حسن این راز
شد کشف کز آن شاخ نباتم حسناتست
امروز دل از حقه لعلش نکشد دست
گوئی که بر این دولتم از غیب براتست
ای دوست تو دانی وصفی آنچه بر او رفت
ز آن طره که در هر سر مویش خطراتست
بازم بهمان زلف دلاویز بود کار
در سلسله زیرا که هنوزم عقباتست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صدری که ازو دولت و دین جفت ثباتست
آن خواجهٔ شرعست که سلطان قضاتست
آن عقل مجرد که وجود به کمالش
هم قاعده جنبش وهم اصل ثباتست
از نسبت او دولت ودین هر دو حمیدند
[...]
لعل تو نبات و سخنت آب حیاتست
تب خاله بران گوشه لب حب نباتست
از دیر سوی مسجد ازانم حرکت نیست
کان مغبچه در میکده شیرین حرکاتست
از صومعه خود را به خرابات فکندیم
[...]
ذوالعرش رفیع الدرجاتی که خدا گفت
عشق است که بیرون ز حدود وز جهاتست
اندر ظلمات هوسِ نفسِ جفاجوی
دل همچو خضر آمده عشق آب حیاتست
ظلمات هواهای نفوس است سکندر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.