گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفایی جندقی

اقطار اشک می دمد از تاک کربلا

جای عنب زهی عجب از خاک کربلا

از گردش سپهر سها تا سهیل ریخت

در خاک و خون کواکب افلاک کربلا

ظلمی که برنژاد علی ز آل حرب رفت

کی درک گنه آن کند ادراک کربلا

بر نسخه ی نشاط دو کیهان قلم کشید

یک حرف از حدیث تعب ناک کربلا

گلزار دین ز تاب عطش خشک و تر دریغ

از خون نوخطان خس و خاشاک کربلا

هفتاد روضه لاله و گل داد بی دریغ

بر باد فتنه صرصر هتاک کربلا

نه ابطال را گذاشت نه ز اطفال درگذشت

جلاد رحم خواره ی بی باک کربلا

در بذل آب و ریزش خون های محترم

اسراف صرف بنگر و امساک کربلا

ای شهد شوق کوی شهادت بیا که برد

شیرینی تو تلخی تریاک کربلا

جیحون و نیل و دجله کند کی برابری

با بحر اشک دیده ی نمناک کربلا

در محشرش سمند سعادت کنند زین

سر هر که ساخت زینت فتراک کربلا

بطحا و یثرب و نجف و کوفه خود مگر

شفع گنه کنند بر اشراک کربلا

روزی که میر کعبه کشد ز انتقام کین

از خیره خصم خونی صفاک کربلا

شایدکه دست عدل و عطا مرهمی نهند

بر زخم های سینه صد چاک کربلا

ترسم که کربلا چو به محشر قدم زند

نگشوده لب صفوف قیامت بهم زند