اکنون سپهر خاک سیه ریخت بر سرم
کافکند بر زمین ز سر آن طرفه افسرم
از بس مرا وسیلهٔ حیرت شد این حدیث
گویی هنوز نامده قتل تو باورم
با آنکه پیش چشم من افتادهای به خاک
باز این صور به مد نظر درنیاورم
تن بر زمین طپان و سرت بر سنان ولی
حاشا که من گمان چنین حالها برم
از برج بخت صد فلکم ماه تیره رست
تا رخ نهفتی از نظر ای مهر انورم
هفتاد چرخه کوکب نحسم گشود روی
تا شد فروز برج شرف سعد اکبرم
خود میر مجلسم و عجب کز نخست دور
جز خون نریخت ساقی دوران به ساغرم
مشتاق مرگ خویش چو عطشان به آب ساخت
ذل اسیری خود و ذبح برادرم
بودی به دست آنقدرم کاش مهلتی
تا جان چو سر به پای تو یکباره بسپرم
مقهور خصم و نیست پناهم به هیچ سو
جز راه مرگ چاره نمانده است دیگرم
ما رهسپار شام و تو قاصر ز همرهی
این خطرهها خطور نکردی به خاطرم
داغی که شرح آن نتوانم به قرنها
بر دل نهاد واقعهٔ عون و جعفرم
تا رستخیز، هر دو جهانم زیاد بر[د]
هنگامهٔ شهادت عباس و اکبرم
جد و پدر به خلد و تو غلطان به خون و خاک
داد از غرور خصم جفاجو کجا برم
بنشست باز در بر آن جسم چاکچاک
رخ کند و گفت وای اخی روحنا فداک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن احساس عمیق خود را نسبت به فقدان و سوگواری برای برادرش عباس و دیگر کشتهشدگان بیان میکند. او از درد و تراژدی کشته شدن عزیزانش صحبت میکند و از اینکه داغ این واقعه را نمیتواند فراموش کند، میگوید. در حالی که برادرش در جنگ به شهادت رسیده، او خود را در وضعیتی ناامید و مغلوب مییابد، بیپناه و تنها. شاعر به یاد میآورد که در زمان وقوع این فاجعه، چگونه به شدت متأثر شده و بیتابی کرده است. او همچنین به غرور دشمن و بیرحمی آنها اشاره میکند و حسرت و اندوهی عمیق را در کلماتش حس میشود. در نهایت، او با اشک و ناله به برادرش میگوید که جان خود را فدای او خواهد کرد، زیرا عشق و وفاداریاش به او بیپایان است.
هوش مصنوعی: اکنون آسمان تاریک و نامساعد بر سر من سایه افکنده و نشان از سقوط و شکست من دارد. این حال و روز من باعث شده که تاج و مقامم به زمین بیفتد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من آنقدر تحت تأثیر این صحبت و رویدادهای حیرتانگیز قرار گرفتم که انگار هنوز نتوانستهام به وقوع این حادثه، یعنی قتل تو، ایمان بیاورم و آن را بپذیرم.
هوش مصنوعی: با اینکه تو در برابر من به زمین افتادهای، باز هم نمیتوانم تو را به یاد بیاورم.
هوش مصنوعی: بدن در خاک افتاده و سرت بر نیزههاست، اما هرگز فکر نمیکنم که در چنین وضعیتی باشم.
هوش مصنوعی: از برج بخت، سیارههای بسیاری به وجود آمدهاند که ماه تاریکی را به همراه دارند. تا زمانی که چهرهات را از دید پنهان کردی، ای نور ازل.
هوش مصنوعی: هفتاد بار چرخ فلکی نامساعد به دور خود چرخید تا اینکه ستارهی خوشبختی و سعادت بزرگ من روشن شد.
هوش مصنوعی: من رئیس مجلس خود هستم و شگفتا که از اول، ساقی زمان جز خون در ساغرم نریخته است.
هوش مصنوعی: شخصی که بسیار به مرگ خود علاقمند است، مانند کسی که به آب تشنه است، در حالت ضعف و اسیری خود را تحت فشار میبیند و از درد و رنج برادری که به او آسیب رسیده خسته و آزرده خاطر است.
هوش مصنوعی: اگر فرصتی داشتم، ای کاش میتوانستم تمام جانم را به خاطر تو در یک لحظه تقدیم کنم.
هوش مصنوعی: در برابر دشمن شکست خوردهام و به هیچ جا جز مسیر مرگ راهی ندارم که به آنجا بروم، دیگر چارهای برایم نمانده است.
هوش مصنوعی: ما به سمت شام در حال رفتنیم و تو به خاطر خطراتی که وجود دارد، نتوانستی همراه ما شوی و این موضوع هرگز به ذهنم خطور نکرده بود.
هوش مصنوعی: درد و رنجی که نمیتوانم آن را توصیف کنم، همچنان برای همیشه در قلبم باقی مانده است، به خاطر داستان عون و جعفر.
هوش مصنوعی: تا روز قیامت، در هر دو جهان، همواره در حال برپایی و شور و هیجان هستم، به یاد شهادت عباس و اکبر.
هوش مصنوعی: پدربزرگ و پدرم در بهشت زندگی میکنند، اما من در خون و خاک غوطهورم. از دشمنی که به خاطر غرور و حسد به من آسیب رسانده، نمیدانم کجا بروم.
هوش مصنوعی: او دوباره در کنار آن جسم زخمی نشسته و با چهرهای زیبا به آن نگاه کرد و گفت: ای برادر، جانم فدای تو!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم
تا عاقبت کجا رسد اینکار بنگرم
آن خر سری که شعر سراید بلحن خر
پالیز شاعری را گوید . . . ر خرم
یعنی ز من بجوشد هر شاعری که هست
[...]
تا آمد از عدم به وجود اصل پیکرم
جز غم نبود بهره ز چرخ ستمگرم
خون شد دلم در آرزوی آنکه یک نفس
بیخار غم ز گلشن شادی گلی برم
پیموده گشت عمر به پیمانهٔ نفس
[...]
ای طالع نگون ز تو تا کی قفا خورم
وی چرخ واژگون ز تو تا کی جفا برم
روزی بخشم بشکنم این مهر مهر تو
وین پرده کبود تو بر یکدگر درم
از دور تو چه باک که من قطب ثابتم
[...]
هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم
ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم
اندر بها ز گوهر عالم فزون بود
هر در که من ز بحر تفکر بر آورم
عنقا شوم به مغرب عزلت که آفتاب
[...]
داند جهان که قره عین پیمبرم
شایسته میوه دل زهرا و حیدرم
دریا چو ابر بار دگر آب شد ز شرم
چون گشت روشنش که چه پاکیزه گوهرم
دری پر از عجایب دریا شود به حکم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.