گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفایی جندقی

گشتند کشته چون همه انصار اهل بیت

شد نوبت شهادت سالار اهل بیت

دل پر خروش از غم یاران و لب خموش

آمد به خیمه بر سر بیمار اهل بیت

برداشت سر ز بستر و بگذاشتش به بر

کای بعد من معین و مددکار اهل بیت

دیدی که زین سموم خزان خیز غیر تو

دیگر گلی نماند به گلزار اهل بیت

خفتند اقربا همه در خون خویشتن

زین پس تویی به محنت و غم یار اهل بیت

حکم قضا و امر قدر خوش زدند راه

بر نجم ما و بخت نگون سار اهل بیت

این بود سرنوشت که زین سرزمین مرا

افتد به حشر وعده دیدار اهل بیت

رفتند هم رهان و من اینک روانه ام

ای مونس نهان و پدیدار اهل بیت

حالی که شد صغیر وکبیر سپه هلاک

زیبد به خاک خفته سپهدار اهل بیت

رفتم کنون که بود شهادت نصیب ما

پاس خدا نصیر و نگهدار اهل بیت

عرش آن زمان طپید که میگفت و می گریست

بیمار اهل بیت به سردار اهل بیت

من خود هلاک داغ عزیزانم ای پدر

بعد از توکیست محرم و غمخوار اهل بیت

حرمان و حسرتم همه در باب کشتگان

تشویش و حیرتم همه درکار اهل بیت

نالید و سخت وگفت به پاسخ صبور باش

باشد خدا کفیل و پرستار اهل بیت

ناگه سکینه آمد و باچشم اشکبار

سد بست پیش پای وی از خیمه سیل وار