گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفایی جندقی

نگذاشت ظلم اهل زنا در جهان دریغ

جز یک مریض ز آل پیمبر نشان دریغ

میر قضا به مجلس غم خاک شین فسوس

دیو دغا به مسند جم حکمران دریغ

عیسی صلیب پنجه جوقی جهود وای

موسی جریح زخمه ی خیل شبان دریغ

افتاده طایران ریاض رسول و آل

در دام فتنه کبک و هما ز آشیان دریغ

طاوس وسار در رسن از عنکبوت آه

شاهین و چرخ در قفس از ماکیان دریغ

با میهمان کس این همه بی حرمتی نراند

یکباره رفت شرم و حیا از میان دریغ

با کافر این معامله کافر نکرد هم

در یک کف آب خود که کند زین و آن دریغ

در هیچ ملتی همه گیتی ز شرب آب

در حق میهمان نکند میزبان دریغ

از صرف آب صرف زهر ملحدی عنود

هرگز نکرده هیچ کس از انس و جان دریغ

آن را که بسط ید ز محیطش سبق ربود

مقطوع بین ید از ستم ساربان دریغ

آن تن که با رسول امین زیر یک عبا

خفتی به روی خاک و به خون شد طپان دریغ

همواره آسمان و زمین را چه شد که بود

با اهل عصمت آن همه نامهربان دریغ

در میزبانی تو به جز کوفیان شوم

از میهمان نداشته کس آب و نان دریغ

از دور جان فشانیت اکنون که مانده دور

ماند از غم تو قسمت ما جاودان دریغ

فرعون کفر بین که عزیز است و کامکار

موسای دین به چنگ اراذل ذلیل و زار