نگذاشت ظلم اهل زنا در جهان دریغ
جز یک مریض ز آل پیمبر نشان دریغ
میر قضا به مجلس غم خاک شین فسوس
دیو دغا به مسند جم حکمران دریغ
عیسی صلیب پنجه جوقی جهود وای
موسی جریح زخمه ی خیل شبان دریغ
افتاده طایران ریاض رسول و آل
در دام فتنه کبک و هما ز آشیان دریغ
طاوس وسار در رسن از عنکبوت آه
شاهین و چرخ در قفس از ماکیان دریغ
با میهمان کس این همه بی حرمتی نراند
یکباره رفت شرم و حیا از میان دریغ
با کافر این معامله کافر نکرد هم
در یک کف آب خود که کند زین و آن دریغ
در هیچ ملتی همه گیتی ز شرب آب
در حق میهمان نکند میزبان دریغ
از صرف آب صرف زهر ملحدی عنود
هرگز نکرده هیچ کس از انس و جان دریغ
آن را که بسط ید ز محیطش سبق ربود
مقطوع بین ید از ستم ساربان دریغ
آن تن که با رسول امین زیر یک عبا
خفتی به روی خاک و به خون شد طپان دریغ
همواره آسمان و زمین را چه شد که بود
با اهل عصمت آن همه نامهربان دریغ
در میزبانی تو به جز کوفیان شوم
از میهمان نداشته کس آب و نان دریغ
از دور جان فشانیت اکنون که مانده دور
ماند از غم تو قسمت ما جاودان دریغ
فرعون کفر بین که عزیز است و کامکار
موسای دین به چنگ اراذل ذلیل و زار