گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابوسعید ابوالخیر

در دیده به جای خواب آب است مرا

زیرا که به دیدنت شتاب است مرا

گویند بخواب تا به خوابش بینی

ای بیخبران چه جای خواب است مرا

عطار

شمع آمد و گفت: این چه عذاب است مرا

کز آتش و از چشم پرآب است مرا

سررشتهٔ من به دست آتش دادند

جان در غم و دل در تب و تاب است مرا

جلال عضد

بر دست یکی تیغ چو آب است مرا

کز وی همه ساله فتح باب است مرا

پیوسته دل خصم کباب است مرا

وز کلّه او جام شراب است مرا

یغمای جندقی

آن روز که نوبت حساب است مرا

تن ز آتش دل در تب و تاب است مرا

از آتش دوزخ ار گذشتن باید

شک نیست که پل آن سوی آب است مرا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه