گنجور

 
صفایی جندقی

از آن طره ی مشکفام جانان

افتاد دلم به دام جانان

از ناوک غمزه ترک او ریخت

خون دل ما به جام جانان

جان می دهمش به مژدگانی

آرد کس اگر پیام جانان

یک روز وصال و سال ها هجر

فریاد ز انتقام جانان

برخیز و بریز خون که شادم

گر قتل من است کام جانان

قطع از خود و ماسوا علی الفرض

شرطی است از التزام جانان

ترکش به جنود غمزه دل برد

نالیم ز خاص و عام جانان

بهتر ز حلال هردو گیتی است

این یک تکه حرام جانان

صدکوه ز زر پخته اولی است

یک صفحه سیم خام جانان

با رسوایی خوشم صفایی

چون ننگ من است نام جانان

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode