بنگر به تیره روزی من در شمار هجر
نوری فشان ز وصل به شبهای تار هجر
تا چند به زنجیری و با صیقل وصال
ز آیینه ی دلم ننشانی غبار هجر
مرغان به باغ نغمه سراسر خوش از وصول
تبدیل کند تو هم به گل وصل خار هجر
شنعت مران به نقص کفایت همی مرا
گر بستم از وثاق وصال تو بار هجر
از دست من به عنف برون شد زمام وصل
چو نانکه در کف تو نبود اختیار هجر
شد باز وقت آنکه علی رغم مدعی
بسپارمت ز بارگی وصل بار هجر
با قرب دادها برم از امتداد بعد
در وصل شکوه ها کنم از روزگار هجر
کارم تمام خواست رقیب از فراق و من
دیدی چگونه ساختم از وصل کار هجر
دستم رسد اگر به میان وصال باز
کامل نهم جزای عمل در کنار هجر
یابی ره وصول صفایی به بزم قرب
برگردد ار طبیعت ناسازگار هجر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.