عقل اگر حلقه ی زلف زره آسای تو بیند
دین و دل واله و زنجیری سودای تو بیند
کفر و اسلام معلق نگرد بسته به مویی
که بدین دست کس آن سلسله در پای تو بیند
صد چو فرعون نهد گردن تسلیم خدا را
که دو ثعبان مبین بر ید بیضای تو بیند
پیرهن پاره کند همچو گل از دست تغابن
یک نظر بلبل اگر غنچه ی گویای تو بیند
از کف ساقی تسنیم فتد ساغر صهبا
گر یکی لعل نمک خند شکر خای تو بیند
تا رقیبت شده بیدار نظر بازی مردم
دیده در خواب مگر طلعت زیبای تو بیند
مهر با ناخن غیرت بخراشد رخ رخشا
گر به عبرت نظری چهر دلارای تو بیند
ریزد انجم عوض اشک و عرق از رخ گردون
گر درست از نظر پاک سراپای تو بیند
سرو را نیست به قد تو سر همسری اما
سر کشید از سر دیوار که بالای تو بیند
در صف واقعه خود را کشد از رشک صفایی
چون صفاصف همه را محوتماشای تو بیند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.