بسکه شدم سالها معتکف کوی دوست
کس ندهد امتیاز روی من از روی دوست
در حرم دلنواز از دل و جان بی نیاز
هست سر من بناز بر سر زانوی دوست
هندو و خورشید من هر دو بدار دلست
گونه خورشید یار طره هندوی دوست
صید دل ما کند از مژه این مژه نیست
پنجه شیر نرست در کف آهوی دوست
ناوک او دل شکار باشد و هست آشکار
از دل مجروح من قوت بازوی دوست
جان من مرده دل زنده و جاوید شد
کز حرکات نسیم می شنوم بوی دوست
شد ز حدیث خوشت مشکوی من مشکبار
بوده ئی ای همنفس دوش بمشکوی دوست
از من و دل شد قرار تا که فکندیم بار
من بسر کوی دل دل بسر کوی دوست
سنبل بستان دل طره دلبند یار
سرو لب جوی چشم قامت دلجوی دوست
مو بسرم خار شد سر بتنم بار شد
همسر اغیار شد تا گل خودروی دوست
شب همه شب خفته است مار بپهلوی من
کان سر زلف چو مار خفته بپهلوی دوست
بر سر و بر پای دل شعله زد و حلقه شد
مشعله عشق یار سلسله موی دوست
همره زیبا و زشت در حرم و در کنشت
هست بهر جا روم روی دلم سوی دوست
نیست بکون و مکان گوشه ئی و نغمه ئی
جز سر بازار عشق غیر هیاهوی دوست
من که بسحر حلال معجز عیسی کنم
برد بدستان دلم نرگس جادوی دوست
هر که تو بینی وطن یافته در گوشه ئی
موطن جان صفاست گوشه ابروی دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و وابستگی عمیق به معشوقش صحبت میکند. او خود را معتکف در کوی دوست میداند و هیچ چیز نمیتواند او را از عشقش دور کند. شاعر به زیباییها و ویژگیهای عشق اشاره میکند و میگوید که دلش به خاطر محبت معشوق زنده شده است. او به تصویرهایی از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خودش میپردازد و میگوید که تمام جاها و لحظات زندگیاش در جستوجوی معشوق خلاصه میشود. عشق برای او مانند جادو و نهایت زندگی است و او حس میکند که در کنار محبوبش، تمام زیباییهای جهان را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: من به قدری سالها در کنار دوست خداوند عبادت و خلوت کردهام که هیچکس نمیتواند مرا از او جدا کند و برتری یا امتیازی برای من قائل شود.
هوش مصنوعی: در مکانی دلنواز و آرام، نیاز به دل و جان ندارم، زیرا تنها به محبت و توجه دوستم میبالید.
هوش مصنوعی: در دل من هم هندو وجود دارد و هم خورشید. زیبایی یار من شبیه به تابش خورشید و موهای هندوست.
هوش مصنوعی: چشم و مژهی محبوب ما را به دام میاندازند، اما این فقط یک بازی است؛ چرا که همچون پنجهی شیر در دست آهو نیست و نمیتواند به راحتی به ما آسیب برساند.
هوش مصنوعی: پیکان او به دل ها آسیب میزند و این موضوع بر همه روشن است که قدرت و توان دوست ناشی از دل زخمی من است.
هوش مصنوعی: جان من به خاطر دوست زنده و جاویدان شده است، چون از حرکات ملایم نسیم بوی او را میبینم و احساس میکنم.
هوش مصنوعی: از گفتگوی زیبا و خوش تو، بوي خوش به مشکی میماند. ای همنفس من، دیشب بوی دوست را در مشکی حس کردم.
هوش مصنوعی: من و دل آرامشی پیدا کردیم، اما وقتی به کوی محبوب رسیدیم، همه چیز به هم ریخت و بار سنگینی بر دوشمان گذاشته شد.
هوش مصنوعی: گلهای باغ نشاندهنده زیبایی محبوب است و موهای او مانند گیاهی زیبا در دل باغ میدرخشند. قامت و چهرهاش همچون درختی سرسبز و آرامشبخش است که در کنار جوی آب قرار دارد. چشمانش نیز جذابیت خاصی دارند و دلنوازی میکنند.
هوش مصنوعی: موهای من به تیرک خاری تبدیل شده و بر سرم سنگینی بار آمده است. همسرم به دست دیگران سپرده شده، اما دل من همچنان به گل خودروی دوستم وابسته است.
هوش مصنوعی: شب، همیشه در خواب است و ماری در کنار من خوابیده است. سر زلف معشوق انگار چون ماری در کنار دوستم خوابیده است.
هوش مصنوعی: دل در آتش عشق معشوق شعلهور شد و همچون مشعل درخشید، آنچنان که زنجیری از عشق به موی دوست شکل گرفت.
هوش مصنوعی: در هر مکان و هر شرایطی که باشم، چه در میان زیباییها و چه در حضور زشتیها، هر جا که بروم، دل من همیشه به سوی دوست متمایل است.
هوش مصنوعی: در هیچ نقطهای از جهان، جایی وجود ندارد که جز شوق و هیاهوی عشق، صدای دیگری به گوش برسد. فقط عشق است که خود را به نمایش میگذارد و همه چیز تحت تأثیر آن قرار دارد.
هوش مصنوعی: من با جادوی عشق، کارهای شگفتانگیز و معجزهآسا انجام میدهم و در دل خود، زیبایی و لطافت معشوقم را میکارم.
هوش مصنوعی: هر کسی را که ببینی آرامش و امنیت را در جایی یافته است، ناموس جانش همان گوشه ابروی محبوبش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب حیات من است خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست
ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار
فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست
داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار
[...]
آفتِ جانِ من است طرّۀ جادوی دوست
کرد مرا جفتِ غم طاقِ دو ابرویِ دوست
رهزنِ خون ریز کیست غمزۀ غمّاز یار
دامِ دل آویز چیست حلقۀ گیسویِ دوست
غارتِ جان می کند در حرمِ دل مگر
[...]
عمر به پایان رسید در هوس روی دوست
برگ صبوری کراست بی رخ نیکوی دوست
گر همه عالم شوند منکر ما، گو، شوید
دور نخواهیم شد ما ز سر کوی دوست
قبله اسلامیان کعبه بود در جهان
[...]
غیرت طوبی بود، قامت دلجوی دوست
رشک ریاض جنان، خاک سر کوی دوست
قید غلایق گسست، قوّت بازوی عشق
حجاب هستی به سوخت، تجلّی روی دوست
سلسلهٔ کائنات، جمله به رقصند و هست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.