دو چشم او که ندانم فرشته یا که پریست
بخواب رفت و مرا در بدن تب سهریست
ستاره کس به ندیدست و آفتاب بهم
بر آفتاب رخش لب ستاره سحریست
اگر ستاره نبیند که گونه مه من
ز آفتاب بود خوبتر ز بی بصریست
زوال شمس پدیدست و شمس طلعت یار
منزهست ز تغییر و از زوال بریست
عیان ماست خبرهای غیب بی خبران
بران سرند که پایان کار بی خبریست
شکار شاه نمودم درین قفس زنهار
گمان بد نبرد کس که باز من هنریست
خدست و خط بتم سوری و سپر غم خلد
چه جای لاله باغ بنفشه طبریست
فراز قامت بالنده روی دلبر ماست
چو آفتاب که بالای سرو غاتفریست
بود چو باز شکاری بوقت بردن دل
که در خرامش او شیوه های کبک دریست
کمر کن از سر آن زلف و حکمران بدوام
که بی ثباتی این خسروان ز بی کمریست
هزار نکته بکارست شاه را که تمام
سوای مملکت آرائیست و تاجوریست
بپیش تیغ فنا ای سوار مرکب دل
ز عشق دوست سپر کن که آسمان سپریست
ز سر قدم کن و طی کن طریق عشق صفا
فروتر از قدم آن سر که در هوای سریست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حضورکلبهٔ فقر از تکلفات بریست
چراغ ما زسر شام تا سحرسحریست
سر امید اقامت در این بساط کراست
چوشمع مرکزرنگیم ورنگها سفریست
صدای تست کزینکوه باز میگردد
[...]
به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
که هر که در صفِ باغ است صاحب هنریست
بنفشه مژدهٔ نوروز میدهد ما را
شکوفه را ز خزان و، ز مهرگان خبریست
بجز رُخ تو که زیب و فرش ز خونِ دل است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.