گنجور

 
صفای اصفهانی

کونین ظهور دلبر ماست

کس نیست بیار یار تنهاست

گویند که روی اوست پنهان

ای بی خبران کور پیداست

زیباست جمال یار زان روی

بد نیست هر آنچه هست زیباست

برخاست و راست شد قیامت

سبحان الله این چه بالاست

ای منتظران حشر موعود

بینید قیامتی که بر پاست

سیمست بر آفتاب روشن

یا دلبر آفتاب سیماست

ای گرسنه زمانه قحط

غافل منشین که خوان یغماست

ای تشنه خفته در بیابان

برخیز که کائنات دریاست

یکتاست کسی که دید کس نیست

آن شاهد خوبروی یکتاست

هنگام دیست و خانه از اوست

چون دسته گل چه جای صحراست

چشمی که ندیده یار بیند

در آینه دلی که بیناست

جانی که نکرده جای در عشق

گر جای کند بجسم بیجاست

ابروی نگار من بتحقیق

محراب عبادت مسیحاست

در دست صفاست طره دوست

این سلسله طریقت ماست

 
 
 
جدول قرآن کریم
سنایی

تا نقش خیال دوست با ماست

ما را همه عمر خود تماشاست

آنجا که جمال دلبر آمد

والله که میان خانه صحراست

وانجا که مراد دل برآمد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

برخیز که موسم تماشاست

بخرام که روز باغ و صحراست

امروز بنقد عیش خوشدار

آن کیست کش اعتماد فرد است

می هست و سماع و آن دگر نیز

[...]

خاقانی

شوری ز دو عشق در سر ماست

میدان دل، از دو لشکر آراست

از یک نظرم دو دلبر افتاد

وز یک جهتم دو قبه برخاست

خورشیدپرست بودم اول

[...]

عطار

این خاک ز لطف نور برخاست

وانگاه روان شد از چپ و راست

شد جانوری که آشیانش

برتر ز ضمیر و وهم داناست

هر لحظه ز فیض و فضل آن نور

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه