پنهان به سینه دارم پیوسته راز خود را
وز دل خبر نسازم جز دلنواز خود را
چون شمع اشک ریزم از آتش فراقش
پنهان چگونه سازم سوز و گداز خود را؟
از خویش می روم من زان رو کنم مهیا
از ضعف و ناتوانی خود برگ و ساز خود را
محمود اگر بدیدی این سرو ماه طلعت
از دل برون نمودی مهر ایاز خود را
بی قبلهٔ جمالش در شک و سهو بودم
بستم چو با جمالش عقد نماز خود را
وجّهتُ وَجْهی از دل گفتم به ابروانش
بر خاک پاش سودم روی نیاز خود را
از بیم خصم بدخواه، کوتاه می نمایم
از دامن وصالش دست دراز خود را
ای شیخ دل نهادن بر رنگ و بو چه حاصل؟
میکن حقیقی آخر، عشق مجاز خود را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.