ترک دنیا کن و از دنیا ملاف
چند باشی چون زنان زیر لحاف
جوهرش کی می نماید با کسی
تیغ تا بیرون نیاید از غلاف
هستی ات تل بزرگی گشته است
چند خواهی کرد این تل را طواف
گر [همایی]خود تو سیمرغی شوی
چون برآیی بر سر این کوه قاف
گر به نفست برنمی آیی به زور
چون توانی کرد با غیری مصاف؟
بندگی کن بندگی کن بندگی
هیچ کس از بندگی نامد معاف
نشئه ای سرشار دارد شعر ما
این شراب از پردهٔ دل گشته صاف
او غفور است ای سعیدا می بنوش
با کریمان کار باشد لاتخاف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هست ما را پادشاهی بی خلاف
در پس کوهی که هست آن کوه قاف
عاقبت دیدن نباشد دستباف
ورنه کی بودی ز دینها اختلاف
أمّی صادق بقول بی خلاف
کرده بر صدقش دو عالم اعتراف
حضرتی دیگر بود غیر مضاف
در میان هر دو حضرت بی خلاف
اختیار انبیا،بی اختلاف
افتخار دوده عبد مناف
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.