گنجور

 
سعیدا

گفتند بر رخ تو نمایان شده است خط

بد کرده هر که گفته به روی تو زین نمط

در دیده اش ز نور سودای نبوده است

حرفش غلط برآمد و خط بر رخت غلط

خط بر رخ تو نسخهٔ خوبی تمام کرد

خالی است بر کنار لبت جای یک نقط

افتاده ام به دست دل چشم اشکبار

تا کی کشم مزاحمت دشت و رنج شط؟

شیخی اگر کند ز سعیدا عجیب نیست

منصور شد به دار بقا و سری سقط