گنجور

 
سعیدا

بشنوید این نکته را ای اهل راز

شد از این مقبول محمودی ایاز

پیشتر زان محو گردی در جهان

خویش را از خاطر خود محو ساز

خوب بودی گر سخن از این و آن

پس روا بودی کلام اندر نماز

گر حریفت پر دغا افتاده است

نقد جان را در دغایش پاک باز

گرچه ناز از یار باشد خوش ادا

خوش نما باشد ز عاشق هم نیاز

فارغ آید از تمیز دیگران

هر که خود را کرده باشد امتیاز

چشم دل خواهی سعیدا وا شود

خاک پای [نیکوان] را سرمه ساز