گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعیدا

نامهٔ شوق چو املا کنمش بر کاغذ

چشم بندم که ز اشکم نشود تر کاغذ

حرف از زلف و رخ دوست نمودم انشا

قلمم دستهٔ گل گشت و معنبر کاغذ

مهر دل کردم و با رشتهٔ جان پیچیدم

تا نیفتد به ره از بال کبوتر کاغذ

یاسمن را نبود بار تعلق بر دوش

به ره آورد بهارش زده بر سر کاغذ

خال و خط کردن نهان زیر نقابی گفتم

همچو مشکی است که پیچیده بود بر کاغذ

در کتابت خط خوش باید و اشعار لطیف

حاجت مسطر و جدول نبود بر کاغذ

گر بود پادشه عصر ز معنی آگاه

بهر دیوان سعیدا کند از زر کاغذ