گنجور

 
سعیدا

شد زخم تیغ تیز تو در کام جان لذیذ

خون جوشد از دمش چو می ارغوان لذیذ

شد آبروی تیغ تو در کام جان لذیذ

خون از دمش به دل چو می ارغوان لذیذ

گردون چو نیشکر به دهان می‌مکد مرا

آری که در مذاق بود استخوان لذیذ

با آن که خامش است دلا راست گو سخن

حلوای قند یا لب آن مهربان لذیذ؟

تا قند ذکر را نرسانی به کام دل

کی می‌شود ز نام سعیدا دهان لذیذ؟