هر نفس در کوی جانان کوه غم باید برید
زهر باید نوش کرد از جام جم باید برید
دهر دریایی است بی پایان و ما امواج او
ای رفیقان همچو موج آخر ز هم باید برید
مهدجنبان، درد و [انده] دایهٔ غم، مشفقش
ناف طفل خویشتن را با الم باید برید
با دم تیغ فنا هر بند و پیوندی که هست
از نیستان تعلق چون قلم باید برید
تا اثر باقی است از هستی گریزانم ز خود
اندرین راه از پی خود چون قلم باید برید
طفل شب را قسمت روزی ز شیر ماهتاب
سیر ناگردیده شام و صبحدم باید برید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.