کس به دور نرگس مست تو هشیاری ندید
آسمان جز فتنهٔ چشم تو بیداری ندید
او چه داند حال ظلمت دیدگان عشق را
در جهان غیر از نگاه خود ستمکاری ندید
تا به لب آمد غم دل از برای غمخوری
لیک غیر از خویشتن بر خویش غمخواری ندید
گاه در پایت فتد گه در کمر پیچد تو را
کس به دور عارضت چون زلف، عیاری ندید
از برای امتحان هر سو که دل گردیده است
جز اجل در پیش روی خویش دیواری ندید
می کشد شرمندگی آخر سعیدا هر که او
غیر گفتار عبث از خویش کرداری ندید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و حالتهای مربوط به آن میپردازد. شاعر میگوید که هیچکس نمیتواند هشیاری و آرامش را در دور نرگس معشوقهاش ببیند و آسمان تنها فتنه چشمهای او را دیده است. او به حال عشق و درد دل خود اشاره میکند و میگوید که در جهان هیچکس جز خود انسان نمیتواند غم را درک کند. در عشق، بعضی اوقات انسان خود را به پای محبوب میاندازد یا در دور او میچرخد، اما هیچکس مانند محبوبش زیبایی و جذابیت ندارد. شاعر در نهایت بیان میکند که در هر کجا که دلش سرگردان است، تنها مرگ را به عنوان مانع میتواند ببیند و هر کسی که در این راه بیفایده سخن میگوید، در واقع از کار کردن و تلاش کردن بیخبر است.
هوش مصنوعی: هیچکس دور نرگس زیبای تو حال خوب و بیداری را ندیده است، آسمان نیز جز فریبندگی چشمان تو را بیدار کنندهای نیافته است.
هوش مصنوعی: او چگونه میتواند حال و وضعیت عاشقانی را که در تاریکی عشق به سر میبرند درک کند، مگر اینکه خود نیز مانند آنها رنجی را تجربه کند و ستمی را ببیند که تنها از چشم خود میتواند آن را مشاهده کند؟
هوش مصنوعی: غم و اندوه دل به حدی رسیده که به لب نزدیک شده است، اما در این حال جز خودم کسی را برای دلجویی ندیدم.
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است پای تو به زمین بیفتد یا کمرت را بپیچد، اما هیچکس نمیتواند مثل زلفهای تو، به زیبایی دور عارضت بگردد.
هوش مصنوعی: به خاطر آزمایش و امتحان، هر کجا که دل به زندگی امید بسته، جز مرگ که همیشه در جلو است، دیواری نمیبیند.
هوش مصنوعی: کسی که فقط به حرفهای بیفایدهاش بسنده کرده و از خود عمل معناداری نشان نداده، در نهایت باید شرمنده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل زغمخواران جز آئین جفاکاری ندید
همچو گوش کو زکس در دهر همواری ندید
آبروی اعتبارم دور شد از دوستان
رشته کز گوهر جدا افتاد این خواری ندید
چون شرر زائیدن و مردم بیکدم می شود
[...]
هرگز ای گل از تو بلبل شیوه یاری ندید
مدعی جز عزت و عاشق بجز خواری ندید
عندلیب ما که عمری همقفس با زاغ بود
از رهائی دید ذوقی کز گرفتاری ندید
غیر من کز کف دلم افکند و کم کردش که داد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.