گنجور

 
سعیدا

رفت از حریم دیده و دل را کباب کرد

این کعبه را به سنگ جدایی خراب کرد

نگذاشت تا نمود کند رنگ عیش ما

از بسکه نوبهار جوانی شتاب کرد

ما را مراد او ز میان سوزش است و بس

با ما اگرچه ناز و به دشمن عتاب کرد

غیر از دل شکستهٔ ما و خیال دوست

کس دیده است بحر که جا در حباب کرد؟

با آن که می فروش فلاطون شعار ما

در باده آب کرد جهان را خراب کرد

تا دید اعتبار ورق در شکستن است

دوران صحیفهٔ دل ما انتخاب کرد

آیندهٔ حیات به چشمم گذشته است

از بسکه عمر رفته سعیدا شتاب کرد