از ره عیش و نشاط، ای چرخ گردیدن نداشت
در زمان ما بساط خویش برچیدن نداشت
دوش بر شوخی نگاه حیرتم افتاده است
کز نزاکت جسم او را همچو جان دیدن نداشت
در چمن جز ریختن خون صراحی را به جام
دست بی زنهار او پروای گل چیدن نداشت
آفتاب از ابر گرمی بیشتر بخشد به خلق
روی خود را در نقاب زلف پیچیدن نداشت
کرده بودی در الف بی مشق بیدادی تمام
خط برآوردی و باز این مشق ورزیدن نداشت
حال ما را در ترازوی ریاضت این قدر
ای سرت گردم، بده انصاف، سنجیدن نداشت
کرده بودی خود قبول آن که من بی حاصلم
باز از بی طاقتی چون بید لرزیدن نداشت
در محیط بیخودی نارفته گامی هم ز خویش
گرد وای خویش چون گرداب، گردیدن نداشت
دیده و دانسته از حق چشم پوشیدن خطاست
آشنا را حال از بیگانه پرسیدن نداشت
روز محشر هر سر مو شاهد کردار ماست
روسیه را این قدر بر نامه پیچیدن نداشت
آسمان گو بر مراد ما سعیدا گر نگشت
از چنین بی دست و پایی جای رنجیدن نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ستمگر از نگاه دور رنجیدن نداشت
این گناه سهل، بر انگشت پیچیدن نداشت
شکوه ننوشتن مکتوب را طی می کنیم
نامه ما ای فرامشکار نشنیدن نداشت
از برای کشتن من کم نبود اسباب قتل
[...]
خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت
جرم غیر از دوست پرسیدم و پرسیدن نداشت
آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و رفت
بر خود از ذوق قدوم دوست بالیدن نداشت
شد فگار از نازکی چندان که رفتارش نماند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.