جامه از رنگ و از گلشن بدن است
آفتابی به زیر پیرهن است
دل عاشق تمام آیینه است
جام می پای تا به سر دهن است
عالم از خاک سر برآوردند
مردهٔ ما هنوز بی کفن است
در کلیسای عشق و آیینش
هر که زنار بست برهمن است
هرچه دل خواست من به جان کردم
صاحب خانه آشنای من است
صبحدم ورد عندلیب چمن
یا گل و یاسمین و یاسمن است
با چنین اشک و پاره های جگر
هر کجا گریه می کنم چمن است
هر که از پا و سر خبر دارد
پای تا سر به قید خویشتن است
هر که پرورده شد در این مسلخ
عاقبت سر به پای خویشتن است
با سعیداست یار هر جا هست
ویس با ماست گرچه در یمن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زین نمط هر سخنکه آن من است
به حقیقت طراز هر سخن است
من چه میگویم این چه گفت من است
کهآبم از ابر و دُرم از عدن است
همه را نیست، گرچه جان و تن است
جان معنی، که در تن سخن است
راه ایشان ورای جان و تن است
در یم عشقشان نه ما نه من است
صبح در نفس خویش پیلتن است
با طلایه سپاه تیغزن است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.