گنجور

 
سعیدا

وعظ ما ناگفتن است و درس ما ناخواندن است

راه ما نارفتن و بنیاد ما افتادن است

دربه‌در چند از پی روزی روی ای بی‌خبر

پیش همت سنگ خوردن بهتر از نان خوردن است

از بخیلان دور شو هرچند تعظیمت کنند

مار را نرمی به پهلو سختی جان کندن است

نفس را تابع شدن چون پادشاه بی‌خرد

اختیار خود به دست مرد ظالم دادن است

هر که از عالم رود بی‌زحمت حرص و ریا

ظاهرش مرگ است در باطن ز مادر زادن است

چیست می‌دانی سعیدا رمز معراج نبی

دامن از این خاکدان بی‌مصلحت افشاندن است