گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
 
 
فصیحی هروی

اشک حسرت در عذار ما غریبان ریختن

هیچ کم نبود ز خون صد مسلمان ریختن

جان فدای قاتلی کز حیرت نظاره‌اش

زخم ما را شد فرامش خون به دامان ریختن

نیم بسمل می‌طپم در خاک و خون ز آن رو هست

[...]

صائب تبریزی

نیست آسان خون نعمت های الوان ریختن

برگریزان مکافات است دندان ریختن

سالها گل در گریبان ریختی چون نوبهار

مدتی هم اشک می باید به دامان ریختن

چشمه خورشید را شبنم نیندازد ز جوش

[...]

واعظ قزوینی

برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریختن

گریه حسرت بود بر عمر، دندان ریختن

نیست از ذکر زبانی جان ودل را هیچ فیض

باده بیهوشت نسازد، از گریبان ریختن

روزی هر کس مقدر گشته از کشت کرم

[...]

بیدل دهلوی

سجدهٔ خواریست آب رو پی نان ریختن

این عرق را بی‌جبین بر خاک نتوان ریختن

بهر یک شبنم درین‌ گلشن نفس‌ها سوخت صبح

سهل‌ کاری نیست رنگ چشم‌ گریان ریختن

گرد آثار تعین خجلت آزادگی‌ست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه