گنجور

 
خیالی بخارایی

میر مجلس که چو لب بادهٔ روشن دارد

مردمی باشد اگر دارد و از من دارد

غمزه ات از پی دل چند کنم چشم سیاه

اینک اینک دل من گر سر بردن دارد

گِرد لب طوطیِ خطّ تو چه شیرین مرغی ست

که شکر ریز لب و روضه نشیمن دارد

لبِ لعل تو ز خون دل ما سرخ شده ست

ای بسا خون غریبان که به گردن دارد

تا به دریوزهٔ صاحب نظری دیدهٔ من

سایل کوی تو شد لعل به دامن دارد

گر نسوزد دلت از غصّه خیالی چون شمع

از پس مرگ چراغ تو که روشن دارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode