گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

از لطافت بس که دارد چهره او آب و تاب

آفتابی می شود رنگش ز سیر ماهتاب

چون گلوی شیشه موج باده گلرنگ را

می توان دید از بیاض گردن او بی حجاب

عاقلان از حسن او داد تماشا می دهند

چشم روزن را نسازد خیره نور آفتاب

معنی بی لفظ را ادراک کردن مشکل است

بر میفکن زینهار از چهره نازک نقاب

حلقه ها در گوش خورشید قیامت می کشد

نیست دور حسن او چون ماه نو پا در رکاب

گرچه از مژگان کج، بالین او دایم کج است

نیست سیری چشم بیمار ترا هرگز ز خواب

فتنه دنیا نگردد هر که دنیا را شناخت

تشنه چشمان هوس را در کمند آرد سراب

دل نیازارد زحرف سخت هرگز سنگ را

هر که داند کوه عاجز نیست در رد جواب

نیست جز دلهای خونین مهربانی عشق را

روی آتش را که می شوید به جز اشک کباب؟

قطره ایم اما ندارد هیچ دریا ظرف ما

شبنم ما سر نمی پیچد ز تیغ آفتاب

حرف بیجا غافلان را غوطه در خون می دهد

مرغ بی هنگام را تیغ اجل گوید جواب

باده سرگرمی هر کس ز جام دیگرست

پرتو مهتاب را پروانه می داند سراب

از گریبان گهر چون رشته سر بیرون کند

هر که صائب سر نپیچد از کمند پیچ و تاب

 
 
 
غزل شمارهٔ ۸۶۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عنصری

شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب

آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب

آسمان جود گشت و جود ماه آسمان

آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب

بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب

گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب

عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز

مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب

با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر

[...]

ازرقی هروی

مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست

تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب

قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد

روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب

تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب

[...]

قطران تبریزی

سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب

آفت دل‌هاست و اندر دیده‌ام چون آفتاب

روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو

زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب

صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید

نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب

هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان

تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب

در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه