گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

استاد چه حاجت بود آن سرو روان را؟

خط حاشیه دان می کند آن غنچه دهان را

حیف است شود رشته جان ها گره آلود

شیرازه دل ها مکن آن موی میان را

بی تابی عاشق شود از وصل فزون تر

ناسور کند پنبه ما داغ کتان را

از آتش دوزخ دل عاشق نهراسد

بستر ز تب گرم بود شیر ژیان را

از چشم غزالان حرم، خواب سفر کرد

ابروی تو روزی که به زه کرد کمان را

مغز سر من نیست تنک مایه سودا

در دیده من جوش بهارست خزان را

هرگز نشود برق ز فانوس حصاری

از خود نتوان کرد جهان گذران را

عشق آمد و بیرون در افکند چو نعلین

از خلوت اندیشه من هر دو جهان را

بیدار نشد چشم تو از شور قیامت

طوفان، تری مغز شد این خواب گران را

میدان تو هر چند بود همچو کف دست

زنهار به صد دست نگه دار عنان را

صائب ز لبت گوهر شهوار نریزد

چندی چو صدف تا نکنی مهر، دهان را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۸۰۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصرخسرو

خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را

از گفتن ناخوب نگه‌دار زبان را

گفتار زبان است ولیکن نه مرا نیز

تا سود به یک سو نهی از بهر زیان را

گفتار به عقل است، که را عقل ندادند؟

[...]

منوچهری

ای شاه! تویی شاه، جهان گذران را

ایزد به تو داده‌ست زمین را و زمان را

بردار تو از روی زمین قیصر و خان را

یک شاه بسنده بود این مایه جهان را

مسعود سعد سلمان

آسان گذران کار جهان گذران را

زیرا که جهان خواند خردمند جهان را

پیراسته می دار به هر نیکی تن را

آراسته می خواه به هر پاکی جان را

میدان طمع جمله فرازست و نشیب است

[...]

ابوالفرج رونی

نوروز جوان کرد به دل پیر و جوان را

ایام جوانی است زمین را و زمان را

هر سال در این فصل برآرد فلک از خاک

چون طبع جوانان جهان دوست جهانرا

گر شاخ نوان بود ز بی برگی و بی برگ

[...]

سنایی

آراست جهاندار دگرباره جهان را

چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را

فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد

خورشید بپیمود مسیر دوران را

ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه