استاد چه حاجت بود آن سرو روان را؟
خط حاشیه دان می کند آن غنچه دهان را
حیف است شود رشته جان ها گره آلود
شیرازه دل ها مکن آن موی میان را
بی تابی عاشق شود از وصل فزون تر
ناسور کند پنبه ما داغ کتان را
از آتش دوزخ دل عاشق نهراسد
بستر ز تب گرم بود شیر ژیان را
از چشم غزالان حرم، خواب سفر کرد
ابروی تو روزی که به زه کرد کمان را
مغز سر من نیست تنک مایه سودا
در دیده من جوش بهارست خزان را
هرگز نشود برق ز فانوس حصاری
از خود نتوان کرد جهان گذران را
عشق آمد و بیرون در افکند چو نعلین
از خلوت اندیشه من هر دو جهان را
بیدار نشد چشم تو از شور قیامت
طوفان، تری مغز شد این خواب گران را
میدان تو هر چند بود همچو کف دست
زنهار به صد دست نگه دار عنان را
صائب ز لبت گوهر شهوار نریزد
چندی چو صدف تا نکنی مهر، دهان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مسائلی از قبیل عشق، دلشکستگی و زیبایی میپردازد. او با تصاویری زیبا و تمثیلهای عمیق، به تفکر دربارهٔ عشق و پیچیدگیهای آن میپردازد. شاعر به نوعی از احساسات عاشقانه صحبت میکند که میتواند دردناک باشد و میگوید که عشق میتواند انسان را از خود بیگانه کند. او به همچنین به قدرت و زیبایی معشوق اشاره میکند و از تضادهای ناشی از عشق و وابستگیهای آن سخن میگوید. در نهایت، تأکید بر نگهداشتن عشق و جلوگیری از گسستگی رابطهها نیز به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: چرا استاد نیاز به آن سرو زیبای رقصان دارد؟ شوق و زیبایی آن غنچه لب، خط حاشیه را ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: این خوب نیست که جانها در هم گره بخورد و دلها از هم دور شوند. موهای میان را به هم نزن، که موجب به هم ریختن این ارتباط خواهد شد.
هوش مصنوعی: عاشق به شدت شوق و بیتابی بیشتری از هنگام وصال احساس میکند و در این عشق، زخمهای او داغی عمیقتر از کتان میزند و مانند پنبه آسیب میبیند.
هوش مصنوعی: دل عاشق از آتش جهنم نمیترسد، چون بستر او به خاطر عشق و شور و شوقش همیشه گرم و داغ است. مانند شیر نر که در گرما و آتش میسوزد، اما باز هم به جلو میرود و از چالشها نمیترسد.
هوش مصنوعی: از چشمان زیبا و معصوم حرم، خواب و آرزو در ابروی تو بیدار شد، روزی که تو کمان را به زیبایی به خود گرفتی.
هوش مصنوعی: سر من خالی از فکر و اندیشه نیست؛ در نگاه من، بهار همچنان در حال شکوفایی است و خزان جایی ندارد.
هوش مصنوعی: هیچ وقت روشنایی یک چراغ نمیتواند جلوهای از خود بسازد، زیرا دنیا همواره در حال گذر است و نمیتوانیم آن را محصور یا ثابت کنیم.
هوش مصنوعی: عشق به سراغ من آمد و مانند نعلینی که از پا بیرون میآید، مرا از اندیشه و تنهاییام خارج کرد و به دو عالم رهنمون شد.
هوش مصنوعی: چشمان تو از هیجان و آشفتگی قیامت و طوفان بیدار نمیشود و این خواب سنگین به شدت ذهنت را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: میدان را هرچند که به اندازه کف دست میشناسی، اما مواظب باش که به هر دلیلی از کنترل آن غافل نشوی.
هوش مصنوعی: از لبهای تو همچون صدف، جواهر عشق نخواهد ریخت، تا زمانی که عشق را نچشیدهای و دهانت را باز نکردهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را
از گفتن ناخوب نگهدار زبان را
گفتار زبان است ولیکن نه مرا نیز
تا سود به یک سو نهی از بهر زیان را
گفتار به عقل است، که را عقل ندادند؟
[...]
ای شاه! تویی شاه، جهان گذران را
ایزد به تو دادهست زمین را و زمان را
بردار تو از روی زمین قیصر و خان را
یک شاه بسنده بود این مایه جهان را
آسان گذران کار جهان گذران را
زیرا که جهان خواند خردمند جهان را
پیراسته می دار به هر نیکی تن را
آراسته می خواه به هر پاکی جان را
میدان طمع جمله فرازست و نشیب است
[...]
نوروز جوان کرد به دل پیر و جوان را
ایام جوانی است زمین را و زمان را
هر سال در این فصل برآرد فلک از خاک
چون طبع جوانان جهان دوست جهانرا
گر شاخ نوان بود ز بی برگی و بی برگ
[...]
آراست جهاندار دگرباره جهان را
چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را
فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد
خورشید بپیمود مسیر دوران را
ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.