گنجور

 
صائب تبریزی

وقت است جوش باده زند لاله زارها

میگون شود ز لاله لب جویبارها

طوفان لاله از سر دیوار بگذرد

گردد نهفته در گل بی خار، خارها

زرین تر از بساط سلیمان شود زمین

ریزد ز بس شکوفه به هر سو نثارها

گردد گل پیاده ز نشو و نما سوار

وز جوش گل، پیاده نماید سوارها

از خون لاله و نفس گرم نوبهار

آید به جوش چون خم می کوهسارها

نوخط شود زمین چو بناگوش گلرخان

دست نگار بسته شود شاخسارها

چون فوج طوطیی که هوا گیرد از زمین

بالد به خود ز نشو و نما سبزه زارها

گل چیدن احتیاج نباشد که می شود

از جنبش نسیم پر از گل کنارها

هرگز گمان نبود که با این فسردگی

آرد به جوش، دیگ مرا این شرارها

خواری گل همیشه بهاری است بی زوال

عزت بود رهین خزان و بهارها

ای وای بر نظارگیان، گر درین چمن

می بود رنگ بست، گل اعتبارها

در لقمه موی را نتوان دید تیره شب

در فقر، خوشگوار بود ناگوارها

صائب قدم شمرده نهد بر بساط گل

در پای رهروی که شکسته است خارها

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۹۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جمال‌الدین عبدالرزاق

نثره برد ز نثر بدیعت نثارها

شعری کند ز شعر لطیفت شعارها

گشته خجل زرای تو خورشید روزها

بشکسته تیر کلک ز شرم تو بارها

عاجز بود ز شرح کمالت زبان‌ها

[...]

حکیم نزاری

بسیار عمرها و بسی روزگارها

بگذشت و حکم ها بنگشت از قرارها

روز و شب است و سال و مه و جنبش و سکون

هر یک مسخرند به تکلیف کارها

وضعی نهاده اند ز مبدای کن فکان

[...]

اوحدی

باد سهند بین که : برین مرغزارها

چون می‌کند ز نرگس و لاله نگارها؟

در باغ رو، که دست بهار از سر درخت

بر فرقت از شکوفه بریزد نثارها

ساقی، میان ببند که هنگام عشرتست

[...]

واعظ قزوینی

ای نام دلگشای تو عنوان کارها

خاک در تو، آب رخ اعتبارها

خورشید و مه دو قطره باران فیض تو

مدی ز جنبش قلمت روزگارها

باشد شفق ز بیم تو هر شام بر فلک

[...]

اسیر شهرستانی

گردون ز بسکه برد غمت در دیارها

از روز من گرفت سبق روزگارها

عمر ابد به خاک درت جان سپرد و گفت

مشت غبار رهگذر انتظارها

کردم زیاد روی تو روشن چراغ فال

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه