تا ز رخسار چو مه پرده برانداختهای
سوز خورشید به جان قمر انداختهای
در سراپای تو کم بود بلای دل و دین؟
که ز خط طرح بلای دگر انداختهای
دولت حسن تو وقت است شود پا به رکاب
کار ما را چه به وقت دگر انداختهای؟
تو که در خانه ز شوخی ننشینی هرگز
رخت ما را چه ز منزل به در انداختهای؟
تلخکامان تو از مور فزونند، چرا
مور خط را به طلسم شکر انداختهای؟
گرچه در باغ تو گل بر سر هم میریزد
خار در دیده اهل نظر انداختهای
نیست در باغ نهالی به برومندی تو
سایه را آخر و اول ثمر انداختهای
شکوه از تلخی دریای مکافات مکن
تو که چون سیل دوصد خانه برانداختهای
دل شب مجلس اغیار برافروختهای
کار صائب به دعای سحر انداختهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جاذبه معشوق میپردازد و از تأثیر او بر دل و جانش صحبت میکند. او به گونهای توصیف میکند که زیبایی معشوق مانند ماه و خورشید، احساسات و بلای عشق را در انسانها به وجود میآورد. شاعر اشاره دارد که در عطش و کشش معشوق، مشکلات و تلخیهای زندگی به فراموشی سپرده شدهاند و زیبایی و جذابیت معشوق نسبت به دیگران بینظیر است. در نهایت، شاعر از اثرگذاری معشوق بر زندگی خود و ارتباطش با اطرافیان صحبت میکند و به نوعی نشاندهنده وابستگی عمیق به عشق و زیبایی اوست.
هوش مصنوعی: چهرهات را مانند ماه از پس پرده بیرون آوردهای و با زیباییات آتش عشق را در دل قمر روشن کردهای.
هوش مصنوعی: آیا در تمامی وجود تو، هیچ مشکلی در عشق و ایمان وجود نداشت که حالا با خطی دیگر، درد و مشکل جدیدی به وجود آوردهای؟
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت تو در حال حاضر است، پس جدیتر به کار ما بپرداز و وقت را بیهوده تلف نکن.
هوش مصنوعی: تو که به شوخی نشستهای و در خانه نمیمانی، پس چرا لباس ما را از خانه بیرون انداختهای؟
هوش مصنوعی: افراد تلخکام و ناامید از مورچهها بیشترند، پس چرا آن مورچه برای تسکین دردشان به حالت طلسمآمیز شکر روی آورده است؟
هوش مصنوعی: هر چند در باغ تو گلهای زیبا وجود دارد و بر روی هم میریزد، اما تو با توجه به خاری که در نظر اهل بصیرت قرار دادهای، زیباییها را تحتالشعاع قرار دادهای.
هوش مصنوعی: در هیچ باغی درختی به اندازه تو سرسبز و پربار نیست؛ تو آخر و بهترین ثمر را به بار آوردهای.
هوش مصنوعی: از ناله و گلایه درباره عواقب تلخ اعمالت پرهیز کن، چرا که تو خود باعث ویرانی بسیاری از زندگیها هستی.
هوش مصنوعی: در دل شب، به خاطر دیگران، جشنی برپا کردهای و با دعا و نیایش در سحرگاه، کار و حال خود را بهبود بخشیدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خانهٔ صبر مرا باز برانداختهای
تا چه کردم که مرا از نظر انداختهای؟
هر دم از دور مرا بینی و نادیده کنی
خویش را نیک به جایی دگر انداختهای
عوض آنکه به خون جگرت پروردم
[...]
تا دلم را به غم هجر درانداختهای
صبر را خانه ز بنیاد برانداختهای
دل نیندازم اگر تیر تو از جان گذرد
تا نگویند به سهمی سپر انداختهای
تا گشادی به تبسّم لب شیرین، ز حسد
[...]
سوی هرکس به عنایت نظر انداختهای
تا قیامت ز خودش بیخبر انداختهای
طمعم نیست کزین کو به سلامت بروم
که به هرسو که نهم پای، سر انداختهای
عقل در حلقه نگنجد ز بس اندر خم زلف
[...]
بنگاهی ز خودم بیخبر انداختهای
دل من خوش که بحالم نظر انداختهای
پرتو مهر توام نیست عجب کز خاکم
شام برداشتهای و سحر انداختهای
گشتهای یار رقیب آه که بهر قتلم
[...]
ای که بر خاک شهیدان گذر انداختهای
قتل ما را چه به وقت دگر انداختهای
کشته ناز تواند این همه خونینکفنان
که درین بادیه بر یکدگر انداختهای
بلعجب این که به غیری که هواخواه تو نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.