مرا افکنده رخسار عرقناکش به دریایی
که دارد هر حبابش در گره طوفان خودرایی
نمی شد اینقدر بیماری جانکاه من سنگین
ز درد من اگر آن سنگدل می داشت پروایی
گریبان چاک می گردید در دامان این صحرا
اگر می داشت لیلی همچو من مجنون شیدایی
ز فکر سنگ می کردم سبک دامان طفلان را
اگر می بود چون مجنون مرا دامان صحرایی
به چشم این راه را چون مهر تابان قطع می کردم
اگر از گوشه ابروی او می بود ایمایی
ز وحشت خانه زنبور می شد خلوت مجنون
اگر می داشت آهو همچو لیلی چشم گویایی
به اندک فرصتی گردد حدیثش نقل مجلس ها
چو طوطی هر که دارد در نظر آیینه سیمایی
مرا آن روز خاطر جمع گردد از پریشانی
که سودا افکند هر ذره خاکم را به صحرایی
به تردستی ز خارا نقش شیرین محو می کردم
اگر در چاشنی می داشت کارم کارفرمایی
ز هر خاری گل بی خار در جیب و بغل ریزد
چو شبنم هر که دارد در گلستان چشم بینایی
چه خونها می تواند کرد در دل گلعذاران را
نواسنجی که دارد در قفس دام تماشایی
مپرس از زاهد کوتاه بین اسرار عرفان را
چه داند قعر دریا را حباب بادپیمایی؟
نخوردم بر دل خاری، نگشتم بار بر سنگی
ندارد یاد صحرای جنون چون من سبکپایی
به این آزادگی چون سرو بارم بر دل گردون
چه می کردم اگر می داشتم در دل تمنایی
ترا گر هست در دل آرزویی خون خود می خور
که جز ترک تمنا نیست صائب را تمنایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و پیچیده شاعر نسبت به عشق و مجنون شدن میپردازد. شاعر از درد و رنج ناشی از عاشقبودن صحبت میکند و آرزوی دمی آرام برای خود دارد. او به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره کرده و میگوید که اگر لیلی مانند او مجنون میشد، کارها به گونه دیگری پیش میرفت. شاعر به تردیدها و پیچیدگیهای عشق و عرفان اشاره میکند و احساس میکند که بسیاری از رازها و زیباییها برای انسانهای کوتاهبین قابل درک نیست. در نهایت به آرزوهای خود اشاره میکند و بیان میدارد که زندگی او بیتمنی است و این به معنای رنج اوست.
هوش مصنوعی: من در دریایی غوطهورم که هر حباب آن ناشی از تلاطم و طغیان خودخواهی است و چهرهام به خاطر ترس و اضطراب عرق کرده است.
هوش مصنوعی: اگر آن دل سنگی قدری احساس و ترحم داشت، این درد و رنج شدید من نمیتوانست اینقدر طاقتفرسا و شکننده باشد.
هوش مصنوعی: اگر لیلی مانند من مجنون عاشق می بود، گریبان چاک میکرد و در دامن این صحرا میگشت.
هوش مصنوعی: اگر به جای فکر کردن به سنگ، به یاد خودم میافتادم و میتوانستم مثل مجنون به صحرا بروم، آن وقت میتوانستم بچهها را به راحتی از قید و بندها رها کنم.
هوش مصنوعی: اگر نگاهی از ابروی او میافتاد، میتوانستم این مسیر را مانند نور خورشید قطع کنم.
هوش مصنوعی: اگر مجنون در خانه زنبور زندگی میکرد، وحشت او باعث میشد که آنجا خلوت و بیصدا شود، ولی اگر آهو مانند لیلی با چشمان گویا در کنارش بود، وضعیت کاملاً متفاوت میشد.
هوش مصنوعی: در فرصتی کوتاه، صحبتهای او در مجالس نقل میشود، مانند طوطی که هر کسی را که زیبایی چهرهاش را ببیند، جذب میکند.
هوش مصنوعی: آن روز که خیال و آرزو در دل من آرامش بیاورد و هر ذره از خاک من را به دشت وسیعی بکشاند، از پریشانیام خیالم آسوده خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر به مهارت تمام میتوانستم با خاک نقش زیبایی بسازم، اما این کار نیاز به حمایت و هدایت کسی داشت که کارفرما باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که دید و بینایی در گلستان داشته باشد، از هر درد و مشکل میتواند زیباییها و نعمتها را در زندگی خود پیدا کند و در دل خود نگه دارد. مانند شبنم که بر روی گلها مینشیند و زیبایی آنها را دوچندان میکند، آنها نیز از میان مشکلات و دشواریها به دنبال زیباییها برمیآیند.
هوش مصنوعی: چه خونهایی میتواند در دل گلعذاران (عاشقانی که معشوقشان را گلی میدانند) به وجود آورد، وقتیکه نواهایی جذاب و دلکش در قفس وجود دارد که چشمها را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: از زاهد کمعمق نپرسید که او چه میداند؛ او مانند حبابی است که روی سطح دریا قرار دارد و از عمق آن بیخبر است.
هوش مصنوعی: من بر دل خود خار و زخم نداشتهام و هیچ وزنی برایم ندارد. در صحرای دیوانگی، مانند من کسی وجود ندارد که بیوزن باشد.
هوش مصنوعی: من به این آزادی مانند سرو بزرگ و استوارم، اما اگر در دل آرزویی داشتم، دلم به آسمان چه کار میکرد؟
هوش مصنوعی: اگر در دل تو آرزویی وجود دارد، بهتر است برای آن آرزو خود را قربانی کنی، زیرا صائب تنها آرزویی دارد که به ترک کردن آن میانجامد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.