غزل شمارهٔ ۶۷۵۹
ز وحشت چرخ بر من حلقه دام است پنداری
زمین از تنگ میدانی لب بام است پنداری
ز تیغش تا جدا شد زخم در خمیازه می افتد
دم شمشیر سیرابش لب جام است پنداری
درین وادی به آهو چشمی افتاده است کار من
که در عین رمیدن ساکن و رام است پنداری
ز بی دردی به زیر سایه گل عندلیب من
دل آزاده ای دارد که در دام است پنداری
فزود از منع، حرص بی بصر را دربدر گردی
به چشمش چوب دربان مد انعام است پنداری
زبان هر چند بی اندیشه در گفتار نگشایم
سخن بر لب مرا طفل و لب بام است پنداری
به چشم هر که صائب شد سرش گرم از می عرفان
فلک چون شیشه پر می، زمین جام است پنداری
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...