به دور کاکل و زلف تو سنبلستانها
شده است خواب پریشان به چشم بستانها
چنان به فکر تو صاحبدلان فرو رفتند
که غنچهای نشود باز در گلستانها
ز شرم روی تو شمع و چراغها یکسر
نفسگداخته رفتند از شبستانها
تبسم تو که تلخ است کام عاشق ازو
نهفته در دل هر مور، شکرستانها
ستم مکن به ضعیفان که شد تبسم برق
بدل به ناله جانسوز در نیستانها
چنان ز گرگ هوس خاطرم گزیده شده است
که چشم بسته کنم سیر یوسفستانها
در آن حریم که روی تو بینقاب شود
به داغ شمع سیاهی شود شبستانها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
قد تو سر کشد از جمله سرو بستانها
رخ تو طعنه زند بر گل گلستانها
کشید سر ز من خستهدل چو سرو روان
ببرد دل ز برم آن صنم به دستانها
صبوح روی تو خورشید عالمآرای است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.