ای در آتش از هوایت نعل هر سیارهای
از بیابان تمنای تو خضر آوارهای
میتواند مهربان کرد آن دل بیرحم را
آن که سازد آب و آتش جمع در هر خارهای
بیقراری گر کند معذور باید داشتن
هرکه دارد در گریبان چون دل آتشپارهای
در شکست ماست حکمتها که چون کشتی شکست
غرقهای را دستگیری میکند هر پارهای
در سخن پیچیدهام زان رو که چون طفل یتیم
غیر اشک خود ندارم مهره گهوارهای
قطع کن امید صائب یارب از اهل جهان
چند جوید چاره خود را ز هر بیچارهای؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف احساسات عمیق و عاشقانهی شاعر نسبت به معشوق و مصیبتهای ناشی از جدایی است. شاعر به عشق سوزان خود اشاره میکند و به سختیهای زندگی در بیابان عشق میپردازد. او میگوید که محبت میتواند دلهای بیرحم را نرم کند و در عین حال بیان میکند که دلش پر از درد و غم است. شاعر به حکمتهای زندگی که باعث شکست او شدهاند اشاره میکند و از احساس یتیمی و تنهایی خود میگوید. در نهایت، از خدا میخواهد که امیدش را از اهل دنیا قطع کند، چرا که دیگر نمیخواهد به چارهجویی امیدی باشد.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر عشق تو در آتش میسوزم، هر سیارهای به امید تو در بیابانها سرگردان است و همچون خضر، پیامبر و نشانهٔ امید، در جستجوی تو آواره شده است.
هوش مصنوعی: میتوان دلهای بیرحم را با مهربانی نرم کرد، همانطور که کسی میتواند در هر دشواری و سختی، همه چیز را کنار هم جمع کند و به زندگی ادامه دهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی دچار بیقراری و اضطراب شود، باید او را بخشید؛ چرا که هر کسی که در دلش احساسات شدیدی دارد، مانند آتش تند و یی، نمیتواند آرام و قرار داشته باشد.
هوش مصنوعی: در زمان سختی و شکست، خرد و دانش به کمک ما میآید؛ مانند اینکه وقتی یک کشتی غرق میشود، هر تکهای از آن میتواند به نجات غرق شدگان کمک کند.
هوش مصنوعی: در کلامم پیچیدگی وجود دارد، چون همانند یک کودک یتیم تنها به اشکهای خود تکیه دارم و هیچ چیز دیگری برای دلخوشی ندارم.
هوش مصنوعی: از خداوند بخواه که امید صائب را قطع کند، زیرا اهل دنیا چگونه میتوانند از هر بیچارهای برای حل مشکلات خود کمک بخواهند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای
باد دستی خاکیی بی آبی آتشپارهای
زین یکی شنگی بلایی فتنهای شکر لبی
پای بازی سر زنی دردی کشی خونخوارهای
گه در ایمان از رخ ایمان فزایش حجتی
[...]
تاز بازم ایر من در . . . ن هر زن بارهای
زین مناره شبه ابری . . . یگان چون بارهای
بدرگی، سرخی، درازی، کفتهای، آشفتهای
کافری، . . . س دشمنی، . . . ن دوستی، . . . نبارهای
فاخته طوقی، شتر لفجی، غضنفر گردنی
[...]
آه از آن رخسار برق انداز خوش عیارهای
صاعقه است از برق او بر جان هر بیچارهای
چون ز پیش رشتهای در لعل چون آتش بتافت
موج زد دریای گوهر از میان خارهای
این دل صدپاره مر دربان جان را پاره داد
[...]
من کِیَم، بر آستانت خستهٔ بیچارهای
عاشقی سرگشتهای از خان و مان آوارهای
نیست دلجویی که جوید خاطر دلخستهای
نیست دمسازی که سازد چارهٔ بیچارهای
چشم خونبارم اگر بر کوه خونافشان کند
[...]
شد دلم صد پاره و چون لاله بر هر پارهای
سوختم داغی ز عشق آتشینرخسارهای
شد دلم خون تا شود فارغ ز سودای بتان
وه که دارد باز هرسو قصد او خونخوارهای
بهر درمان درد سر دادن طبیبان را چه سود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.