گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

ای در آتش از هوایت نعل هر سیاره‌ای

از بیابان تمنای تو خضر آواره‌ای

می‌تواند مهربان کرد آن دل بی‌رحم را

آن که سازد آب و آتش جمع در هر خاره‌ای

بی‌قراری گر کند معذور باید داشتن

هرکه دارد در گریبان چون دل آتشپاره‌ای

در شکست ماست حکمت‌ها که چون کشتی شکست

غرقه‌ای را دستگیری می‌کند هر پاره‌ای

در سخن پیچیده‌ام زان رو که چون طفل یتیم

غیر اشک خود ندارم مهره گهواره‌ای

قطع کن امید صائب یارب از اهل جهان

چند جوید چاره خود را ز هر بیچاره‌ای؟

 
 
 
سنایی

عقل و جانم برد شوخی آفتی عیاره‌ای

باد دستی خاکیی بی آبی آتشپاره‌ای

زین یکی شنگی بلایی فتنه‌ای شکر لبی

پای بازی سر زنی دردی کشی خونخواره‌ای

گه در ایمان از رخ ایمان فزایش حجتی

[...]

سوزنی سمرقندی

تاز بازم ایر من در . . . ن هر زن باره‌ای

زین مناره شبه ابری . . . یگان چون باره‌ای

بدرگی، سرخی، درازی، کفته‌ای، آشفته‌ای

کافری، . . . س دشمنی، . . . ن دوستی، . . . ن‌باره‌ای

فاخته طوقی، شتر لفجی، غضنفر گردنی

[...]

مولانا

آه از آن رخسار برق انداز خوش عیاره‌ای

صاعقه است از برق او بر جان هر بیچاره‌ای

چون ز پیش رشته‌ای در لعل چون آتش بتافت

موج زد دریای گوهر از میان خاره‌ای

این دل صدپاره مر دربان جان را پاره داد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
جلال عضد

من کِیَم، بر آستانت خستهٔ بیچاره‌ای

عاشقی سرگشته‌ای از خان و مان آواره‌ای

نیست دلجویی که جوید خاطر دل‌خسته‌ای

نیست دمسازی که سازد چارهٔ بیچاره‌ای

چشم خونبارم اگر بر کوه خون‌افشان کند

[...]

فضولی

شد دلم صد پاره و چون لاله بر هر پاره‌ای

سوختم داغی ز عشق آتشین‌رخساره‌ای

شد دلم خون تا شود فارغ ز سودای بتان

وه که دارد باز هرسو قصد او خونخواره‌ای

بهر درمان درد سر دادن طبیبان را چه سود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه