من کِیَم، بر آستانت خستهٔ بیچارهای
عاشقی سرگشتهای از خان و مان آوارهای
نیست دلجویی که جوید خاطر دلخستهای
نیست دمسازی که سازد چارهٔ بیچارهای
چشم خونبارم اگر بر کوه خونافشان کند
لاله خونین بروید از دل هر خارهای
گر شکنج زلف عنبربار بگشایی ز هم
صد دل گم گشته یابی بسته بر هر تارهای
بخت آنم نیست کز نزدیک بینم روی تو
میکنم از دور در صنع خدا نظّارهای
آنکه رخسارش چو گل رنگین بود کی غم خورد
گر به خوناب جگر رنگین شود رخسارهای
سوخت صد جان شعله عشق تو چون جان جلال
زان که بتوان سوخت صد خرمن به آتش پارهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس خستگی و تنهایی خود اشاره میکند و از عاشقی میگوید که از خانه و کاشانهاش دور افتاده است. او از فقدان دلسوزی و همراهی در زندگیش یاد میکند و بیان میکند که چشمانش پر از اشک است. او امیدوار است اگر محبوبش زلفهایش را باز کند، دلهای گمشدهاش را پیدا کند. شاعر از دوری از معشوقش رنج میبرد و نمیتواند از نزدیک به او نگاه کند، در حالی که زیبایی معشوقش او را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. او در نهایت تأکید میکند که شعله عشق او به قدری عظیم است که میتواند حتی خرمنهای زیادی را بسوزاند.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم، در کنار درگاه تو که خسته و بیچارهام، عاشقی گمکرده که از خانه و زندگیش دور افتادهاست.
هوش مصنوعی: هیچ کس نیست که دلbroken را تسکین دهد و هیچ همراهی وجود ندارد که راه حلی برای کسی که در عذاب است، پیدا کند.
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک و غم است، اگر بر کوههای تیره و غمانگیز نگاهی بیندازم، گلهای لالهای که رنگ خون دارند، از دل هر خار و درد بیرون میآید.
هوش مصنوعی: اگر زلف معطر و پیچیدهات را باز کنی، از هر تار موی آن صد دل گمشده پیدا میشود.
هوش مصنوعی: بخت من یار نیست که از نزدیک بتوانم چهرهات را ببینم، بنابراین از دور به مخلوقات خداوند نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: کسی که صورتش مانند گل زیبا و رنگین است، چرا باید غمگین باشد اگر هم دلش با غم و درد پر شود؟
هوش مصنوعی: عشق تو به شدت و عمق فراوانی است که حتی اگر صد جان را بسوزاند، باز هم ارزشش را دارد. جلال و زیبایی تو به اندازهای است که میتواند حتی یک خرمن بزرگ را با یک ذره آتش نابود کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای
باد دستی خاکیی بی آبی آتشپارهای
زین یکی شنگی بلایی فتنهای شکر لبی
پای بازی سر زنی دردی کشی خونخوارهای
گه در ایمان از رخ ایمان فزایش حجتی
[...]
تاز بازم ایر من در . . . ن هر زن بارهای
زین مناره شبه ابری . . . یگان چون بارهای
بدرگی، سرخی، درازی، کفتهای، آشفتهای
کافری، . . . س دشمنی، . . . ن دوستی، . . . نبارهای
فاخته طوقی، شتر لفجی، غضنفر گردنی
[...]
آه از آن رخسار برق انداز خوش عیارهای
صاعقه است از برق او بر جان هر بیچارهای
چون ز پیش رشتهای در لعل چون آتش بتافت
موج زد دریای گوهر از میان خارهای
این دل صدپاره مر دربان جان را پاره داد
[...]
شد دلم صد پاره و چون لاله بر هر پارهای
سوختم داغی ز عشق آتشینرخسارهای
شد دلم خون تا شود فارغ ز سودای بتان
وه که دارد باز هرسو قصد او خونخوارهای
بهر درمان درد سر دادن طبیبان را چه سود
[...]
ای در آتش از هوایت نعل هر سیارهای
از بیابان تمنای تو خضر آوارهای
میتواند مهربان کرد آن دل بیرحم را
آن که سازد آب و آتش جمع در هر خارهای
بیقراری گر کند معذور باید داشتن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.