گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

ز خط عذار تو تا عنبرین نقاب شده

ز هاله خوبی مه پای در رکاب شده

خطی که روی بتان را برآورد ز حجاب

مه عذار ترا پرده حجاب شده

ز زلف چون به خط افتاد کار خوشدل باش

که خط سبز دعایی است مستجاب شده

نچیده است گل از روی دولت بیدار

کسی که غافل ازان چشم نیمخواب شده

بیاض گردن او را چه نسبت است با صبح

که از قلمرو ایجاد انتخاب شده

تمام عمر نیاید به هم ز خنده لبش

پیاله ای که ز لعل تو کامیاب شده

یکی هزار کند شور عندلیبان را

چنین که عارض او گلگل از شراب شده

به حسن عاقبت قطره ای است رشک مرا

که همچو شبنم گل خرج آفتاب شده

شکسته است به دریا کلاه گوشه فخر

سری که پر ز هوای تو چون حباب شده

گلاب پیرهن آفتاب گردیده است

درین ریاض چو شبنم دلی که آب شده

حریف نخوت نودولتان نمی گردید

حذر کنید ز خونی که مشک ناب شده

مگر مرا ز خجالت برآورد در حشر

ز زندگانی من آنچه صرف خواب شده

فکنده است ز هم دور آشنایان را

تکلفی که درین روزگار باب شده

زمین قلمرو سیلاب حادثات بود

مکن بنای عمارت درین خراب شده

مریز رنگ اقامت درین تماشاگاه

که گل ز گرمروی های خود گلاب شده

به غیر بلبل آتش نوای من صائب

دگر که از نفس گرم خود کباب شده؟