فارغم از باغ و ناز سوسن آزاد او
وز فریب باغبان و جلوه ی شمشاد او
دل نخواهد سایه ی سرو و لب آب روان
کم مبادا از سر ما خنجر بیداد او
هر که را تشریف رسوایی دهد سلطان عشق
هر دم آید صد بلا بهر مبارک باد او
خانه ی امید در هر جا که طرح افگند دل
آخر از اشک ندامت کنده شد بنیاد او
سر خوش از جام طرب شیرین بخلوتگاه ناز
غم ندارد گر بتلخی جان دهد فرهاد او
به ز زلفت نیست ما را مرشد روشن ضمیر
باد در گوش دل ما حلقه ی ارشاد او
بلبل بستان عشق آمد فغانی زان دو رخ
کم مباد از گلشن دل ناله و فریاد او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غمزه ات کز سعی چشم است این همه بیداد او
در فن عاشق کشی شاگرد توست استاد او
طره شبرنگ تو لیلی و دل مجنون آن
لعل شکربار تو شیرین جان و فرهاد او
عشق در هر دل که سازد بهر دردت خانه ای
[...]
من که در فردوس افتادم به نقد از یاد او
بی نیازم از تمنای بهشت آباد او
از سر کون و مکان آزاد برخیزد چو سرو
بر سر هر کس که افتد سایه شمشاد او
رتبه بیداد او بالاترست از التفات
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.