گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

شب عیدست ساقی باده روشن مهیا کن

تماشای مه نو را ز جام زر دو بالا کن

خمارآلود بی تاب است در خمیازه پردازی

لب ما بسته می خواهی، دهان شیشه را وا کن

به شکر این که در زیر نگین داری می لعلی

سفال و سنگ این ویرانه را یاقوت سیما کن

عجب عیشی است ماه نو به روی دوستان دیدن

قدح بردار و ارباب طرب را جمع یک جا کن

ز زهد خشک چون تسبیح در دل صد گره دارم

به جامی قبضه خاک مرا دامان صحرا کن

ز احیای زمین مرده به طاعت نمی باشد

دل افسرده ما را به جام باده احیا کن

ز معماری نصیب خضر عمر جاودانی شد

به درد باده تا ممکن بود تعمیر دلها کن

ز مستی کن لب جان بخش را تلقین گویایی

جهان چون چشم سوزن تنگ بر چشم مسیحا کن

به روی دل توان تسخیر کردن ملک دلها را

کلاه سرکشی از سر بنه، تیغ از کمر وا کن

کمند آسمانی پاره گردیدن نمی داند

دل دیوانه را زنجیر ازان زلف چلیپا کن

ندارد تاب دست انداز جرأت دامن پاکان

زمین سینه را پاک از خس وخار تمنا کن

ز اقبال کریمان آبرو گوهر شود صائب

لب خواهش به ابر نوبهاران چون صدف وا کن

 
 
 
سنایی

چو مردان بشکن این زندان یکی آهنگ صحرا کن

به صحرا در نگر آن گه به کام دل تماشا کن

ازین زندان اگر خواهی که چون یوسف برون آیی

به دانش جان بپرور نیک و در سر علم رویا کن

مشو گمراه و بیچاره چنین اندر ره سودا

[...]

میبدی

ببینی بی‌نقاب آن گه جمال چهره قرآن

چو قرآن روی بنماید زبان ذکر گویا کن ‌

جهان ملک خاتون

بیا ای سرو جان من کنار چشم ما جا کن

وگر در چشمه ننشینی درون جان تو مأوا کن

ز حد بردی جفا بر من نمی پرسی شبی حالم

که گفتت این چنین جانا جفا چندین تو بر ما کن

تو تا کی بسته ای بر ما در شادی بگو جانا

[...]

بابافغانی

بهارست ای سرشک دیدهٔ من رو به صحرا کن

برای لاله‌رویان برگ سبزی چند پیدا کن

قبای نیلگون پوشیده چون سوی چمن آیی

نشین و سوسن آزاد را بند قبا واکن

ز هر جانب بود در جلوه‌ای شاخ گل نرگس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بابافغانی
کلیم

اگر مرد رهی نعلین خار سعی در پا کن

قدم از سر کن و سودای منزل را ز سر واکن

ز مجنون کم نئی، روز سیاه در هم خود را

بوادی شکیبائی خیال زلف لیلا کن

نه مرد صدمه عشقی ز سر حد هوس بگذر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه