شب عیدست ساقی باده روشن مهیا کن
تماشای مه نو را ز جام زر دو بالا کن
خمارآلود بی تاب است در خمیازه پردازی
لب ما بسته می خواهی، دهان شیشه را وا کن
به شکر این که در زیر نگین داری می لعلی
سفال و سنگ این ویرانه را یاقوت سیما کن
عجب عیشی است ماه نو به روی دوستان دیدن
قدح بردار و ارباب طرب را جمع یک جا کن
ز زهد خشک چون تسبیح در دل صد گره دارم
به جامی قبضه خاک مرا دامان صحرا کن
ز احیای زمین مرده به طاعت نمی باشد
دل افسرده ما را به جام باده احیا کن
ز معماری نصیب خضر عمر جاودانی شد
به درد باده تا ممکن بود تعمیر دلها کن
ز مستی کن لب جان بخش را تلقین گویایی
جهان چون چشم سوزن تنگ بر چشم مسیحا کن
به روی دل توان تسخیر کردن ملک دلها را
کلاه سرکشی از سر بنه، تیغ از کمر وا کن
کمند آسمانی پاره گردیدن نمی داند
دل دیوانه را زنجیر ازان زلف چلیپا کن
ندارد تاب دست انداز جرأت دامن پاکان
زمین سینه را پاک از خس وخار تمنا کن
ز اقبال کریمان آبرو گوهر شود صائب
لب خواهش به ابر نوبهاران چون صدف وا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وصف لحظات شاد و پر رمز و راز شب عید میپردازد و از ساقی میخواهد که با بادهای ناب، فضای شادی و تماشا را مهیا کند. او به زیبایی ماه نو اشاره میکند و از جمع دوستان و دلدادگان میخواهد که پنجرهای به سوی خوشبختی و شادی باز کنند. به نگرانیها و غمهای درونی خود هم اشاره کرده و از باده میخواهد که دل افسردهاش را احیا کند. در نهایت، با دعوت به شادی و دوری از زهد خشک، به تصحیح و زیباسازی دل و جان تاکید میکند و بهدنبال آن، از قدرت عشق و تمایلات انسانی سخن میگوید. شاعر بر اهمیت شادابی و لذت از زندگی و ارتباطات دوستانه در این روزهای خاص تاکید دارد.
هوش مصنوعی: شبی است که در آن جشن و سروری برپا شده و ای ساقی، بادهای فراهم کن که روشن و شفاف باشد. بیایید تا از زیبایی ماه نو لذت ببریم و آن را در جامی زرین بیشتر نمایان کنیم.
هوش مصنوعی: شخصی در حالتی از خواب و بیتابی قرار دارد و با اشاره به لبهای بستهاش، از محبوبش میخواهد که به جای محدود کردن او، به او اجازه دهد تا سخن بگوید و احساساتش را بیان کند.
هوش مصنوعی: به خاطر این که تو در زیر نگین خودت قرار داری، میتوانی با زیباییات این ویرانه را به جواهراتی چون یاقوت تبدیل کنی، حتی اگر آنچه در دست داری فقط لعاب، سفال و سنگ باشد.
هوش مصنوعی: چه لذتی دارد که در ماه نو، روی دوستان را ببینیم. بیا جامی بردار و جمعکنندگان شادی را در یک جا جمع کن.
هوش مصنوعی: از زهد و رهبانیت سرد و بیروح چون تسبیح، در دل خود صد گره و مشکل دارم. پس ای خاک، به من قدرتی بده که مرا در دامن طبیعت رها کند.
هوش مصنوعی: به زندگی بخشیدن به زمین مرده تنها با عبادت و اطاعت امکانپذیر نیست، بلکه دل غمگین ما نیاز به نوشیدن جام باده دارد تا زنده و شاداب شود.
هوش مصنوعی: از هنر معمار، خضر به عمر جاودانی رسیده است. او به کمک شراب، تا جایی که ممکن بوده، دلها را ترمیم کرده است.
هوش مصنوعی: از نشئگی و سرمستی، به دلربایی که جان میبخشد، بگو و به او تعلیم بده که در جهانی که مانند سوراخ سوزن است، میتواند نگاهی مسیحایی به وجود بیاورد.
هوش مصنوعی: برای تسخیر دلها، باید بر روی قلب خود تسلط داشته باشی. کلاهی که بر سر داری را بردار و شمشیر را از کمر جدا کن.
هوش مصنوعی: دل دیوانه به خاطر زیبایی و جذابیت زلف یار، آنقدر مغلوب میشود که مانند کمندی آسمانی هیچگاه زنجیری را نمیشکند. این احساس عشق و وابستگی غیرقابل اجتناب است.
هوش مصنوعی: افرادی که پاکی و پاکدامنی را دارند، با مشکلات و موانع نخواهند توانست کنار بیایند. بنابراین، باید دل و روح خود را از آرزوهای غیرضروری و ناخواسته پاک کرد.
هوش مصنوعی: از خوش شانسی انسانهای بزرگ-hearted، آبرو و ارزش آنها مانند گوهر میشود. صائب، لبهای خواستهاش را مانند صدفی در برابر بارانهای بهار باز کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو مردان بشکن این زندان یکی آهنگ صحرا کن
به صحرا در نگر آن گه به کام دل تماشا کن
ازین زندان اگر خواهی که چون یوسف برون آیی
به دانش جان بپرور نیک و در سر علم رویا کن
مشو گمراه و بیچاره چنین اندر ره سودا
[...]
ببینی بینقاب آن گه جمال چهره قرآن
چو قرآن روی بنماید زبان ذکر گویا کن
بیا ای سرو جان من کنار چشم ما جا کن
وگر در چشمه ننشینی درون جان تو مأوا کن
ز حد بردی جفا بر من نمی پرسی شبی حالم
که گفتت این چنین جانا جفا چندین تو بر ما کن
تو تا کی بسته ای بر ما در شادی بگو جانا
[...]
بهارست ای سرشک دیدهٔ من رو به صحرا کن
برای لالهرویان برگ سبزی چند پیدا کن
قبای نیلگون پوشیده چون سوی چمن آیی
نشین و سوسن آزاد را بند قبا واکن
ز هر جانب بود در جلوهای شاخ گل نرگس
[...]
اگر مرد رهی نعلین خار سعی در پا کن
قدم از سر کن و سودای منزل را ز سر واکن
ز مجنون کم نئی، روز سیاه در هم خود را
بوادی شکیبائی خیال زلف لیلا کن
نه مرد صدمه عشقی ز سر حد هوس بگذر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.