گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من

روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من

بلبل من از حریم بیضه تا آمد برون

گل ز شبنم خیمه بیرون زد به استقبال من

نامرادی مطلب افتاده است در راه طلب

ورنه مطلب پاکشان می آید از دنبال من

دیده ام در بی پر و بالی گشاد خویش را

ناخن پرواز نگشاید گره از بال من

گرچه ساغر در خو مجلس به دور افکنده ام

کوه را از پا درآرد رطل مالامال من

هدیه ای اهل هنر را به ز عیب خویش نیست

عیبجو بیهوده افتاده است در دنبال من

یک سر مو بر تنم بی پیچ و تاب عشق نیست

می شود آیینه صاحب جوهر از تمثال من

می شدم صائب در اقلیم سخن صاحبقران

گر نمی شد صرف تسخیر بتان اقبال من

 
 
 
وحشی بافقی

رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من

کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من

طایری بودم من و غوغای بال افشانیی

چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من

بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت

[...]

نظیری نیشابوری

می دود حاجت به راه خواهش از دنبال من

همت استغنا همی آرد به استقبال من

صدر عزت قرب می جوید به من، دشمن کجاست؟

تا ببیند رتبه عشق بلند اقبال من

عزتی دارم که گر پا دیر در جنت نهم

[...]

صائب تبریزی

بس که از دوران به سختی بگذرد احوال من

می زند بر سینه سنگ آیینه از تمثال من

فیاض لاهیجی

اوج گیرد رتبة افتادگی از حال من

تیره‌بختی سر به گردون ساید از اقبال من

بس که در افتادگی‌ها گرد بر رویم نشست

خاک بر سر می‌کند آیینه از تمثال من

من به راه وصل پویان روز و شب چون آفتاب

[...]

سیدای نسفی

دلبر کاتب که می داند سراسر حال من

خط روی اوست فردا نامه اعمال من

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه