شد ز پیری ها مرا گوش گران مهر دهن
چون زبان آور شوم چون بسته شد راه سخن؟
مغز من از پوچ گویان خانه زنبور بود
گوش سنگین شد حصار آهنین از بهر من
می کند بی پرده عیبش را به آواز بلند
هر که در گوش گران آهسته می گوید سخن
از چه از گفتار خود را نیک یا بد می کنی؟
چون به خاموشی ز نیکان می تواند شد بی سخن
گر ز بی سرمایگی دستت ز سیم و زر تهی است
می توان تسخیر دلها کرد با خلق حسن
می توان پرهیز کرد از دشمنان خارجی
وای بر آن کس که گرگ او بود در پیرهن
از طبیبان چاره گوش گران صائب مجو
کیست این در را گشاید جز خدای ذوالمنن؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ دشواریهای شنیدن و بیان سخن در میانسالی و پیری است. شاعر به مشکلات خود در درک صحبتهای دیگران و احساس سنگینی گوشها اشاره میکند. او به انتقاد از افرادی میپردازد که بدون توجه به عیوب خود، دیگران را قضاوت میکنند. همچنین اشاره به این دارد که انسان میتواند با رفتار نیک و خلق خوش، دلها را به دست آورد، حتی اگر از لحاظ مادی تهی باشد. اشاره به وجود دشمنان داخلی و خطرات آنها نیز به چشم میخورد. در پایان، شاعر به دنبال راه حلی از حالت کنونی خود میگردد و تنها خدای متعال را شایستهٔ حل مشکلات خود میداند.
هوش مصنوعی: با افزایش سن، گوش من سنگین شده و محبت را نمیشنود. زمانی که بخواهم صحبت کنم، راه سخن بسته شده است.
هوش مصنوعی: ذهن من تحت تأثیر افرادی که فقط حرفهای بیمحتوا میزنند، مانند منزل زنبورهاست. از آنجا که شباهت دارد به حصاری از آهن که اطرافم را محاصره کرده و موجب سنگینی گوشهایم شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به طور پنهانی و آرام سخن میگوید، عیبهای خودش را به خوبی میداند و از آن آگاه است. اما کسانی که به طور صریح و رک سخن میگویند، عیبهای دیگران را بدون پرده پوشی بیان میکنند.
هوش مصنوعی: چرا درباره حرفهایت خود را خوب یا بد ارزیابی میکنی؟ چون با سکوت میتوانی به خوبی انسانهای نیک تبدیل شوی.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر نداشتن ثروت، دستت خالی است، باز هم میتوانی با زیبایی خود دلها را تسخیر کنی.
هوش مصنوعی: میتوان از دشمنان خارجی دوری کرد، اما وای به حال کسی که دشمنش از نزدیکان و نزدیکانش باشد.
هوش مصنوعی: به دنبال درمان درد شدید خود از پزشکان نگرد، زیرا تنها خداوند قادر است این در بسته را بگشاید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن
سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان
ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن
خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن
همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون
نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن
راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو
[...]
سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من
سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن
سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه
در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن
نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام
[...]
ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن
جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن
هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند
گویی اندر روح تو مضمر همیگردد بدن
گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب
[...]
ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن
روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن
مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق
سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن
از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.