گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

شد ز پیری ها مرا گوش گران مهر دهن

چون زبان آور شوم چون بسته شد راه سخن؟

مغز من از پوچ گویان خانه زنبور بود

گوش سنگین شد حصار آهنین از بهر من

می کند بی پرده عیبش را به آواز بلند

هر که در گوش گران آهسته می گوید سخن

از چه از گفتار خود را نیک یا بد می کنی؟

چون به خاموشی ز نیکان می تواند شد بی سخن

گر ز بی سرمایگی دستت ز سیم و زر تهی است

می توان تسخیر دلها کرد با خلق حسن

می توان پرهیز کرد از دشمنان خارجی

وای بر آن کس که گرگ او بود در پیرهن

از طبیبان چاره گوش گران صائب مجو

کیست این در را گشاید جز خدای ذوالمنن؟

 
 
 
عنصری

شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن

سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان

ناصرخسرو

ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن

خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن

همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون

نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن

راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو

[...]

ازرقی هروی

سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من

سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن

سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه

در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن

نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام

[...]

منوچهری

ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن

جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن

هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند

گویی اندر روح تو مضمر همی‌گردد بدن

گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب

[...]

قطران تبریزی

ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن

روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن

مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق

سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن

از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه