گنجور

 
طغرای مشهدی

تردامنی به کف داد، سرخانه حبابم

هرجا که می نهم پا، تا نصف تن در آبم

از بس که تنگ ظرفی، گل کرد در وجودم

ساقی به مستی افکند، از وعده شرابم

در مهد هستی ام دل چون تن دهد به آرام؟

زاییده مادر دهر، بر خشت اضطرابم

مشکل بود تکلم، آشفته خاطران را

حرفی چو پرسم از گل، بلبل دهد جوابم

 
 
 
اثیر اخسیکتی

می بین که تا چه غایت از تو به درد و تابم

هم رخنه می نجویم هم روی می نتابم

از تو وفا نخواهم زیرا که خود نداری

بر تو بدل نجویم، زیرا که خود نیابم

چون خاک برندارم چهره ز آستانت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه