من کینه را به مهر خریدار نیستم
دل پیش توست ولی به دل یار نیستم
آغاز دوستی است، عنان از ستم بگیر
در ماندهٔ محبت بسیار نیستم
تا کرده ام وداع محبت رسیده ام
یک منزل است راه و گرانبار نیستم
گویم گهی خوش آمد آسودگی، هنوز
درد ترا هنوز سزاوار نیستم
ترک وفا به جور نه آیین دوستی است
زین شیوه ظن مبر که خبردار نیستم
اما چنین که از تو وفا خوار گشته است
عیبم که می کند که وفادار نیستم
در عشق روستایی و در عقل شهری ام
ناموس را به جهل خریدار نیستم
عرفی ز من شکایت معشوق نشوی
مست شراب عشقم و هشیار نیستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر بیان میکند که کینهای نسبت به محبوب ندارد و دلش فقط برای اوست، اما از عشق و وفاداری واقعی میگوید که در شرایط سخت است. او از درد و رنجی که ناشی از جدایی است، صحبت میکند و میگوید که تنها در میانهی عشق و عقل گرفتار شده است. همچنین به وفاداری اشاره میکند و به این نکته میپردازد که ترک وفا برای یک دوستداشتن واقعی پذیرفته نیست. در نهایت، شاعر در درون خود بین عشق و عقل در گیجی به سر میبرد و میگوید که تحت تأثیر عشق است و از ناآگاهی و عجز در مقابل آن رنج میبرد.
هوش مصنوعی: من دشمنی و کینهای در دل ندارم و محبت را نمیفروشم. دل من پیش توست، اما به دل محبوب دیگر تعلق ندارم.
هوش مصنوعی: دوستی تازهای آغاز شده است؛ از ظلم و ستم فاصله بگیر و به یاد داشته باش که در این عشق و محبت، دیگر از نگرانی و پریشانی خبری نیست.
هوش مصنوعی: از زمانی که از محبت وداع کردهام، به مکانی رسیدهام که سفر طولانی است و دیگر احساس سنگینی نمیکنم.
هوش مصنوعی: میگویم گاهی آسودگی و آرامش خوشایند است، اما هنوز نمیتوانم درد تو را احساس کنم و لیاقت آن را ندارم.
هوش مصنوعی: خیانت به وفا و نادیده گرفتن اصول دوستی، نشانه خوبی نیست. از این روش فکر نکن که من بیخبرم.
هوش مصنوعی: از تو که به وفا نپرداختهای، من هم به خاطر این کمبود، از خودم گله میکنم که وفادار نیستم.
هوش مصنوعی: در عشق سادهدلانه و در خرد خودمانی، برای من ارزش ناموس و حرمت، به خاطر نادانی خریدار ندارد.
هوش مصنوعی: من از تو شکایتی نمیکنم، زیرا تو معشوق من هستی. من در مستی عشق خود غرق هستم و از حال خود آگاه نیستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صدرا ! ز خاکپای تو بیزار نیستم
کز خدمت تو یک دم بیکار نیستم
ز اندیشۀ مدیح تو شب نگذرد که من
تا روز همچو بخت تو بیدار نیستم
بادا زبان بریده، دماغم ز هیچ پر
[...]
دلتنگ از ملامت اغیار نیستم
چون گل، گرفته در بغل خار نیستم
در قیدم و گمان که گرفتار نیستم
دارم هزار زخم و خبردار نیستم
گه سینه میخراشم و گه ناله میکنم
یک دم ز شغل عشق تو بیکار نیستم
جایی نمیروم ز گلستان کوی تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.