من کینه را به مهر خریدار نیستم
دل پیش توست ولی به دل یار نیستم
آغاز دوستی است، عنان از ستم بگیر
در ماندهٔ محبت بسیار نیستم
تا کرده ام وداع محبت رسیده ام
یک منزل است راه و گرانبار نیستم
گویم گهی خوش آمد آسودگی، هنوز
درد ترا هنوز سزاوار نیستم
ترک وفا به جور نه آیین دوستی است
زین شیوه ظن مبر که خبردار نیستم
اما چنین که از تو وفا خوار گشته است
عیبم که می کند که وفادار نیستم
در عشق روستایی و در عقل شهری ام
ناموس را به جهل خریدار نیستم
عرفی ز من شکایت معشوق نشوی
مست شراب عشقم و هشیار نیستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
صدرا ! ز خاکپای تو بیزار نیستم
کز خدمت تو یک دم بیکار نیستم
ز اندیشۀ مدیح تو شب نگذرد که من
تا روز همچو بخت تو بیدار نیستم
بادا زبان بریده، دماغم ز هیچ پر
[...]
دلتنگ از ملامت اغیار نیستم
چون گل، گرفته در بغل خار نیستم
در قیدم و گمان که گرفتار نیستم
دارم هزار زخم و خبردار نیستم
گه سینه میخراشم و گه ناله میکنم
یک دم ز شغل عشق تو بیکار نیستم
جایی نمیروم ز گلستان کوی تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.