گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

درین سفر که توکل شده است راهبرم

یکی است نسبت زنار و توشه با کمرم

چنان ربوده مرا لذت سبکباری

که تن به گرد یتیمی نمی دهد گهرم

سپهر نقطه پرگار شد ز حیرانی

همین منم که به پایان نمی رسد سفرم

چنین که در رگ من ریشه کرده خامیها

در آفتاب قیامت نمی رسد ثمرم

ز خانه دشمن من چون حباب می خیزد

نهان به پرده راز خودست پرده درم

درین ریاض من آن لاله سیه کارم

که آب خضر شود خون مرده در جگرم

چگونه خون نچکد از کلام من صائب

که موج اشک شکسته است شیشه در جگرم

 
 
 
سنایی

نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم

به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم

نمی‌شناسم خود را که من کیم به یقین

از آنکه من ز خود اندر به خود همی نگرم

عیان چو باز سفیدم نهان چو زاغ سیاه

[...]

انوری

ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا

چرا چنین ز نسیم صبات بی‌خبرم

به خاصه چون تو شناسی که رنگ و بوی نداد

خرد به باغ سخن بی‌شکوفهٔ هنرم

به صد زبانت چو سوسن بگفته بودم دی

[...]

خاقانی

جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم

وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم

به سوی این دو یگانه به موصل و شروان

دلی است معتکف و همتی است برحذرم

هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا

[...]

ظهیر فاریابی

چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم

مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم

بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت

ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم

مرا به شادی رویش به سینه باز آمد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ظهیر فاریابی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه