گنجور

 
صائب تبریزی

برق آهی کو که رو در خرمن گردون کنم

این گره را باز از پیشانی هامون کنم

زان خوشم با دامن صحرا که از چشم غزل

حلقه ای هر لحظه بر زنجیر خود افزون کنم

من گرفتم رام گردیدند با من آهوان

بر خمار سنگ طفلان صبر یارب چون کنم

موی جوهر از خمیر آیینه را نتوان کشید

خارخار عشق را از سینه چون بیرون کنم

از سواد شهر خاکستر نشین شد اخگرم

تربیت این شعله را از دامن هامون کنم

چون کنم در خدمت پیر مغان گردنکشی

من که خم را از ادب تعظیم افلاطون کنم

از دهان یار دارد چاشنی گفتار من

خامه ها را بی شق از شیرینی مضمون کنم

شاهد خامی است جوش باده در آغوش خم

حاش الله شکوه از ناسازی گردون کنم

از صفای سینه ام چشم جهان آورد آب

آه اگر آیینه دل از بغل بیرون کنم

از مروت نیست خوردن بر دل ازاد سرو

ورنه من هم می توانم مصرعی موزون کنم

چون به بیدردان کنم تکلیف صائب جام خویش

من که خونها می خورم تا ساغری پر خون کنم

 
 
 
سنایی

ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم

یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم

عاشقی را دوست دارم عاشقان را دوستر

صدهزاران دل برای عاشقی پر خون کنم

سوختم در عاشقی تا ساختم با عاشقان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

آخرای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم

چند در چنگ فراقت دیدگان پر خون کنم

افعی زلفت که برزمرد همی غلطد چرا

خیره بروی هر زمان از جزع بر افسون کنم

یکشب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

آخر ای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم؟

چند در چنگ فراقت دیده و دل خون کنم؟

افعی زلفت که بر زمرد همی گردد چرا

خیره بروی هر زمان چون جزع تو افسون کنم؟

یک شب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت

[...]

امیرخسرو دهلوی

سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چون کنم؟

چند گرد خویشتن گه سحر و گه افسون کنم!

از دل بدخوی خود خونابه ای دارم که گر

قطره ای از دل برون ریزم، جگرها خون کنم

تو به بند کشتن من، من بر آن کز دوستی

[...]

جهان ملک خاتون

دل ز تنهایی به جان آمد ندانم چون کنم

هر زمان از آتش دل دیده را پر خون کنم

ای دو زلف کافرت خود سر فرو نارد به ما

ای نگار ماه رخ گر صد هزار افزون کنم

در شب هجران ز روی چون زر و سیماب اشک

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه