گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم

شمع ماتم گریه شادی کند در محفلم

دست من پیش از لب خواهش چو گل وامی شود

درگره باشد چو شبنم آبروی سایلم

می کند در لامکان جولان دل آزاده ام

گربه ظاهر همچو سرو بوستان پا در گلم

از سماعم گرچه رنگین است بزم روزگار

نیست در طالع نثاری همچو رقص بسملم

حفظ آب رو بود بر من گواراتر زآب

دست رد بر سینه دریا گذارد ساحلم

گو نیارد هیچ کس صائب به خاک من چراغ

بس بود شمع مزار از دست و تیغ قاتلم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مولانا

گر به خوبی می بلافد لا نسلم لا نسلم

کاندر این مکتب ندارد کر و فری هر معلم

متهم شو همچو یوسف تا در آن زندان درآیی

زانک در زندان نیاید جز مگر بدنام و ظالم

جای عاقل صدر دیوان جای مجنون قعر زندان

[...]

فضولی

آتشم من گلخنی باید که باشد منزلم

نیستم گلبن که از گلزار بگشاید دلم

گر نگفتم حال خود پیش تو معذورم بدار

هستی شوق تو کرد از هستی خود غافلم

آب شمشیر ترا فیض زلال زندگیست

[...]

کلیم

بوی کین هرگز کسی نشنیده از آب و گلم

گر به خس آتش فتد از مهر می‌سوزد دلم

چون قلم دارم سر تسلیم را در زیر تیغ

هرکسم سر می‌زند گویی که خط باطلم

نشئه آگاهیم، لیکن درین نخجیرگاه

[...]

سیدای نسفی

با دل محزون فتاده روزگار مشکلم

دست حسرت بر سر و پای سراغ اندر گلم

از هجوم اشک طوفان خیز باشد منزلم

تا نهال قامت او رفت از باغ دلم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه