داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم
شمع ماتم گریه شادی کند در محفلم
دست من پیش از لب خواهش چو گل وامی شود
درگره باشد چو شبنم آبروی سایلم
می کند در لامکان جولان دل آزاده ام
گربه ظاهر همچو سرو بوستان پا در گلم
از سماعم گرچه رنگین است بزم روزگار
نیست در طالع نثاری همچو رقص بسملم
حفظ آب رو بود بر من گواراتر زآب
دست رد بر سینه دریا گذارد ساحلم
گو نیارد هیچ کس صائب به خاک من چراغ
بس بود شمع مزار از دست و تیغ قاتلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساساتی عمیق و متضاد را به تصویر میکشد. شاعر در آن به داغ و غم درونی خود اشاره میکند و به نوعی عیش و شادی را در محفلش، که ناخواسته به ماتم تبدیل شده، توصیف میکند. او از حسرت و آرزوهای ناکام سخن میگوید و احساس رنج و ناراحتی خود را در مواجهه با زیباییهای دنیا و ناکامیهایش به تصویر میکشد. همچنین، به تلاشهایش برای حفظ آبرو و عزت در برابر مشکلات اشاره دارد و در نهایت به تنهایی و ناامیدی خود در برابر سختیها و دردها میپردازد. این شعر نمایانگر تیرهروزی و غمگینی عمیق شاعر است.
هوش مصنوعی: دردی عمیق و سوزناک در دلم ایجاد شده که باعث میشود زندگیام به جای شادی، تبدیل به عزاداری شود. در میان جمع و محفل، به جای خوشحالی، گریهام به خاطر این اندوه بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: دست من قبل از اینکه درخواست کنم، مانند گل نرم و لطیف میشود، اما اگر بخواهد در دیگران تأثیری بگذارد، مانند شبنمی میماند که آبروی من را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: دل آزاد من در جهانی بیحد و مرز به آرامی و آزادی حرکت میکند. اما ظاهر من، مانند سرو در باغ، در پیچیدگیهای دنیا در گیر شده است.
هوش مصنوعی: اگرچه زندگی به ظاهر پرشور و رنگین است، اما در حقیقت در سرنوشت من خبری از شادی و خوشبختی نیست و حال مرا میتوان به رقص جان دادن تشبیه کرد.
هوش مصنوعی: برای من حفظ آبرو و اعتبارم مهمتر از این است که دست رد به سینه دریا بزنم.
هوش مصنوعی: هیچ کس را نمیتوانم به خاک من بیاورم، چراغی که در دل دارم کافی است. شمع مزار من از دست رفته و تیغ قاتل به من آسیب رسانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر به خوبی می بلافد لا نسلم لا نسلم
کاندر این مکتب ندارد کر و فری هر معلم
متهم شو همچو یوسف تا در آن زندان درآیی
زانک در زندان نیاید جز مگر بدنام و ظالم
جای عاقل صدر دیوان جای مجنون قعر زندان
[...]
آتشم من گلخنی باید که باشد منزلم
نیستم گلبن که از گلزار بگشاید دلم
گر نگفتم حال خود پیش تو معذورم بدار
هستی شوق تو کرد از هستی خود غافلم
آب شمشیر ترا فیض زلال زندگیست
[...]
بوی کین هرگز کسی نشنیده از آب و گلم
گر به خس آتش فتد از مهر میسوزد دلم
چون قلم دارم سر تسلیم را در زیر تیغ
هرکسم سر میزند گویی که خط باطلم
نشئه آگاهیم، لیکن درین نخجیرگاه
[...]
با دل محزون فتاده روزگار مشکلم
دست حسرت بر سر و پای سراغ اندر گلم
از هجوم اشک طوفان خیز باشد منزلم
تا نهال قامت او رفت از باغ دلم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.