قرار و صبر ندارند عاشقان سماع
همیشه بر سر کوچ است کاروان سماع
چو برق وباد مهیای بیقراری شو
که نیست اختر ثابت درآسمان سماع
چنان که صور قیامت محرک جانهاست
به دست نای بود روح و جد و جان سماع
چو رود نیل دهد کوچه چرخ مینایی
کند چو دست بلند آستین فشان سماع
صفای وقت کم ازآفتاب تابان نیست
چه احتیاج به شمع است در جهان سماع
ز برگریز فنا ایمنند تا محشر
چوسرو، سبز قبایان بوستان سماع
به خاکدان جهان کی سرش فرود آید؟
سبکروی که برآید به لامکان سماع
به خون مرده بود نیشتر فرو بردن
به گوش مردم افسرده داستان سماع
سماع رادلی ازموم نرمتر باید
ز صد هزار نفهمد یکی زبان سماع
جواب آن غزل است این که گفت عارف روم
بیابیا که تویی سرو بوستان سماع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا بیا که تویی جان جان جان سماع
بیا که سرو روانی به بوستان سماع
بیا که چون تو نبودست و هم نخواهد بود
بیا که چون تو ندیدست دیدگان سماع
بیا که چشمه خورشید زیر سایه تست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.