میگدازم دیده تا یکروزه موجودم چو شمع
می رسد بر اوج گردون هر نفس دودم چو شمع
دیده ی اختر شمارم شهرت نیسان گرفت
بسکه بر هر نوک مژگان گوهر آمودم چو شمع
گرچه نقد هستیم در آتش عشق تو سوخت
اندکی هم در صفای فطرت افزودم چو شمع
چون سپند از گرد مجلس دور کردم چشم بد
خوابگاهت را بدود دل نیالودم چو شمع
داشتم داغ ترا در سینه چون مجمر نهان
راز پنهان را نقاب از چهره نگشودم چو شمع
اشک گوهر زایم از خوناب دل شد لعل سان
بسکه هر دم آستین بر چشم تر سودم چو شمع
از دم گرم فغانی دود آهم در گرفت
گرچه در راه محبت باد پیمودم چو شمع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به مقایسه خود با شمع میپردازد. او میگوید که مانند شمع، روزی را زندگی میکند و هر نفسش دود میشود. او خود را به یک ستاره تشبیه میکند که به خاطر عشقش، در آتش سوخته و به هر طرف زیبایی پخش کرده است. شاعر به عواطفش اشاره میکند که با درد عشق پر شده و سعی دارد احساساتش را پنهان کند، اما اشکهایش همچون دانههای لعل از دلش میریزد. در انتها، شاعر به عشق و فغانش اشاره میکند که مانند شمع میسوزد و در این راه، سختیها را پشت سر میگذارد.
هوش مصنوعی: من چشمانم را میسوزانم تا یک روز زنده بمانم، مانند شمع که وقتی به اوج آسمان میرسد، هر نفسش دود میشود مانند شمع.
هوش مصنوعی: نخستین باری که به چشمان تو نگاه کردم، احساس کردم که شهرت و جذابیت تو همانند ماه است. بر هر مژهات مرواریدی روشن گذاشتم، همچون شمعی که نورش را میپراکند.
هوش مصنوعی: هرچند که ما در عشق تو به سختی و درد میسوزیم، اما اندکی از لطافت و پاکی فطرت را هم به وجود آوردهام مثل شمعی که با سوختن روشنتر میشود.
هوش مصنوعی: چون مثل آتش دور مجلس را پاک کردم، چشمهای بد را از خوابگاهت دور کردم و دلم را آلوده نکردم، مانند شمع.
هوش مصنوعی: من در دل خود عشقی سوزان دارم که مانند آتش زیر خاکستر پنهان است. رازهای درونم را به کسی نمیگویم و مانند شمعی که نور خود را پنهان میکند، اجازه نمیدهم که این احساسات از چهرهام آشکار شوند.
هوش مصنوعی: من از دل پرخونم اشک میریزم و مانند لعل (جواهر) میشوم، زیرا هر لحظه با آستینم چشمانم را میپاکم. مانند شمعی که میسوزد.
هوش مصنوعی: از حرارت و احساس شدید فغان و آه من هنوز نشانهای باقی مانده است. هرچند در مسیر عشق تلاش زیادی کردهام، مانند شمعی که میسوزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
تا نپیوستم به خاموشی نیاسودم چو شمع
دیدنم نادیدنی، مد نگاهم آه بود
در شبستان جهان تاچشم بگشودم چو شمع
سوختم تا گرم شد هنگامه دلها ز من
[...]
از تف هجران او هرگز نیاسودم چو شمع
داشتم آتش به سر زین داغ تا بودم چو شمع
اینکه در امید و بیم از هجر و وصلش ماندهام
روشنست از خندههای گریهآلودم چو شمع
نبودم روز و شبی قسمت نشاط بزم وصل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.